کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزقش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزقش
لغتنامه دهخدا
بزقش . [ ب ُ ق ُ ] (اِخ ) بزقوش . اتابک . از امرای کرمان . وجه تسمیه ٔ او را بدین لقب چنین گفته اند : بزقوش از آن میگویند که مکاشفان ایشان را ببازی سفید در عالم ملکوت دیده اند و بزبان ترک به این لقب و اسم مشهور شده اند. و بعضی گویند که بزغوج مشهورند ...
-
واژههای همآوا
-
بزغش
لغتنامه دهخدا
بزغش . [ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) لقب یکی از اولیأاﷲ است ، و طایفه ٔ ایشان را بزغشیه خوانند. (برهان ). شیخ نجیب الدین علی بن بزغش . رجوع به نجیب الدین در همین لغت نامه و شدالازار و نفحات الانس و از سعدی تا جامی شود.
-
جستوجو در متن
-
بزقوش
لغتنامه دهخدا
بزقوش . [ ب ُ ] (اِخ ) بزقش . رجوع به بزقش شود.