کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزشک
لغتنامه دهخدا
بزشک . [ ب ِ زِ ] (اِ) طبیب و جراح . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حکیم و طبیب و جراح را گویند، و با بای فارسی هم آمده است . (برهان ). طبیب باشد و او را بجشک نیز گویند. (لغت فرس اسدی ). طبیب . (غیاث اللغات ).طبیب و بیطار. (ناظم الاطباء). و آنرا با ...
-
جستوجو در متن
-
بچشک
لغتنامه دهخدا
بچشک . [ ب ِ چ ِ ] (اِ) بزشک . طبیب . پزشک . (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). حکیم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). آنکه علاج بدن و جان کند. || گیاه فروش . (آنندراج ). و رجوع به پزشک شود.
-
دامپزشک
لغتنامه دهخدا
دامپزشک . [ پ ِ زِ ] (اِ مرکب ) بیطار. (از لغات مصوب فرهنگستان ). ستورپزشک (در پهلوی ). آنکه چهارپایان بیمار اهلی را درمان کند. چه ، دام در فارسی به معنی جانور اهلی میباشد. دامپزشک را فرهنگستان بجای بیطار که چهارپایان اهلی را درمان کند قرار داده است ...