کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگی غدۀ فوق کلیوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جامه بزرگی
لغتنامه دهخدا
جامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل آغاجری کهگیلویه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
-
جامه بزرگی
لغتنامه دهخدا
جامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) طائفه ای از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 84). یکی از طوائف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در بلوک اقرز سکونت دارند.
-
جام بزرگی
لغتنامه دهخدا
جام بزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو. [از ایلات خمسه ٔ فارس ]. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
بزرگی کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگی کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگواری و سروری کردن . || کنایه از خویشتن را بچشم دیگران بزرگ وانمودن . (از آنندراج ) : اگر کریم بزرگی کند بجای خود است ز چرخ سفله بزرگی نمیتوان برداشت . صائب (از آنندراج ).بر خاک آبروی خود ای آسمان مریزهرگز...
-
بزرگی نمودن
لغتنامه دهخدا
بزرگی نمودن . [ ب ُ زُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر. (یادداشت بخط دهخدا). تعظم . (المصادر زوزنی ). تکرم . تفخر.(تاج المصادر بیهقی ). ناز و نخوت کردن : بچشم کسان درنیاید کسی که از خود بزرگی نماید بسی .(بوستان ).
-
بر روی بزرگی نیاوردن
لغتنامه دهخدا
بر روی بزرگی نیاوردن . [ ب َی ِ ب ُ زُ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) از روی بزرگی ادای خارج کسی (یعنی حرکت زشت و نامناسب او را) بر رو نیاوردن و ظاهر و برملا نکردن . (از آنندراج ) : کنند از وسمه پیرانی که ریش خویش را رنگین همی آرند بر روی بزرگی عیب پیری را.ط...
-
جستوجو در متن
-
کلیوی
لغتنامه دهخدا
کلیوی . [ ک ُل ْ ی َ وی / وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کلیه . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیه شود.- غده های (غدد) فوق کلیوی . رجوع به غدد فوق کلیوی شود.
-
غده ها
لغتنامه دهخدا
غده ها. [ غ ُدْ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ غدة. غدد. رجوع به غدد شود: غده های تراوا، غده های تناسلی ، غده های جنسی ، غده های خدو، غده های فوق کلیوی ، غده های لمفاتیکی یا لنفاوی ، غده های مترشح . رجوع به این ترکیبات شود.
-
غدد فوق کلیوی
لغتنامه دهخدا
غدد فوق کلیوی . [ غ ُ دَ دِ ف َ / فُو ق ِ ک ُل ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در روی کلیه دو غده ٔ غیر قرینه قرار دارند که نسبت به حیوانات محل آنها فرق می کند این دو غده رابطه ای با کلیه ندارند و همچنین از لحاظ عمل هم اشتراکی با کلیه ها ندارند و اند...
-
کلیه
لغتنامه دهخدا
کلیه . [ ک ُل ْ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) گرده . (دهار) (منتهی الارب ). گرده که عضو درونی معروف است . (آنندراج ). گرده و قلیه . (ناظم الاطباء). لغت عربی است به فارسی گرده و به هندی نیز همین نامند به اصفهانی قلوه و به ترکی بوکرک نامند. (مخزن الادویه ). گرده ...
-
پرتودرمانی
لغتنامه دهخدا
پرتودرمانی . [ پ َ ت َ / تُو دَ ] (حامص مرکب ) اشعه ٔ مجهول که در 1895م . رنتگن کشف کرد و به سرعت در تشخیص و درمان بیماریها مورد استفاده قرار گرفت . این اشعه ٔ مجهول به مقدار کافی باعث تحلیل سلولها میشود و برعکس به مقدار کم سلولها را تحریک میکند و از...
-
غده ٔ زیرمغزی
لغتنامه دهخدا
غده ٔ زیرمغزی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ نخامی یا هیپوفیز . عضو کوچکی است که در قسمت درونی و پائین جمجمه در روی استخوان شب پره در یک فرورفتگی به نام «زین ترکی » است و به وسیله ٔ ساقه ٔ نخامی به مغز چسبیده و برآمدگی از ب...
-
معده
لغتنامه دهخدا
معده . [ م ِ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) عضو آدمی که طعام در آن قرار یابد و هضم شود. (غیاث ). آلتی به شکل کیسه که غذا پس از عبور از حلق و مری در آن داخل می گردد و شروع به هضم می کند و یمینه نیز گویند و در انسان یک معده بیش وجود ندارد ولی در حیوانات علفخوار...
-
بافت
لغتنامه دهخدا
بافت . (اِ) نسج . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است . بافت از سلولهای مشابهی که از حیث ساختمان و دارا بودن وظایف با یکدیگر مشابه میباشند بوجود می آید،به مجموع سلول هائی که برای ا...