کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگمهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگمهر
لغتنامه دهخدا
بزرگمهر. [ ب ُ زُ م ِ ] (اِخ ) ابن بختگان . همان بزرجمهر حکیم و وزیر نوشیروان است . رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر و شرح احوال و آثار رودکی ص 286 و 287 شود.
-
بزرگمهر
لغتنامه دهخدا
بزرگمهر. [ ب ُ زُ م ِ ] (اِخ ) نام حکیم بزرگوار و نجیب دانش شعار، پسر بختگان که سالها وزارت انوشیروان دادگر کرد وبحکمت معروف است و بتدبیر مشهور. و در اغلب کتب تواریخ و شهنامه ٔ فردوسی حالات وی مسطور. (انجمن آرای ناصری ). معرب آن بزرجمهر. وزیر (شاید د...
-
واژههای همآوا
-
بزرگ مهر
لغتنامه دهخدا
بزرگ مهر. [ ب ُ زُ م ِ ] (اِ مرکب ) آفتاب بزرگ . (انجمن آرای ناصری ). || (ص مرکب ) صاحب محبت بزرگ . (انجمن آرای ناصری ).
-
جستوجو در متن
-
ابوزرجمهر
لغتنامه دهخدا
ابوزرجمهر. [ اَ زَ م ِ ] (اِخ ) حکیم . تعریب نام بزرگمهر حکیم وزیر کسری انوشیروان . رجوع به بزرگمهر... شود.
-
بزرجمهر حکیم
لغتنامه دهخدا
بزرجمهر حکیم . [ ب ُ زُ م ِ رِ ح َ ] (اِخ ) بزرگمهر، وزیر دانشمند انوشیروان . رجوع به چهارمقاله ص 176 و بزرجمهر بختگان و بزرگمهر شود.
-
بوذرجمهر
لغتنامه دهخدا
بوذرجمهر. [ ذَ ج ُ م ِ ] (اِخ ) وزیر انوشیروان . رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود.
-
بوزرجمهر
لغتنامه دهخدا
بوزرجمهر. [ زَ م ِ ] (اِخ ) نام وزیر انوشیروان . (از فهرست ولف ). بزرگمهر. (فرهنگ فارسی معین ) : برفتند یکسر پرآژنگ چهربیامد بر شاه بوزرجمهر. فردوسی .بیامد نهم روز بوزرجمهرپر از آرزو دل پرآژنگ چهر. فردوسی .رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود.
-
دادبرزمهر
لغتنامه دهخدا
دادبرزمهر. [ ب ُ م ِ ] (اِخ ) ظاهراً دادبرزمهر یا دادبرزمتر از وزراء و مستشاران و درباریان عمده ٔ انوشیروان بوده است و شاید بزرگمهر بختگان ، (بوزرجمهر وزیر انوشیروان ) همین دادبرزمهر باشد. (ج 1 سبک شناسی ص 52 و 53).
-
بزرجمهر بختگان
لغتنامه دهخدا
بزرجمهر بختگان . [ ب ُ زُ م ِ رِ ب َ ت َ ] (اِخ ) بزرگمهر پسر بختگان ، حکیم مشهور ایرانی ، وزیر انوشیروان که بنابر مشهور بسیارعقل و سدیدالرأی بود، و سخنان حکمت آمیز و فراوان در کتب و اسفار از او منقول است که بظاهر بیشتر آنها منحول است . از آنجمله اس...
-
بزرجمهر
لغتنامه دهخدا
بزرجمهر. [ ب ُ زُ ج ُ م ِ ] (اِخ ) معرب بزرگمهر وزیر نوشیروان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). وزیر نوشیروان . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب غیاث و به تبع او آنندراج گوید: نام وزیر اعظم نوشیروان و این معرب بزرگمهر است و اینکه بضم جیم را غلط دانسته و ...
-
وزرگ
لغتنامه دهخدا
وزرگ . [ وُ زُ ] (ص ) بر وزن و معنی بزرگ است چه در کلام فارسی بای ابجد و واو به هم تبدیل می یابند و به عربی عظیم گویند. (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).- وزرگ فرماندار، وزرگ فرماذار ؛ رئیس الوزراء. (ایران در زمان ساسانیان 67). ...
-
هیربدسار
لغتنامه دهخدا
هیربدسار. [ ب َ ] (اِخ ) نام نامه ای است از مه آبادکه پارسیان ایران او را نخست وخشور یعنی پیغمبر عجم دانند و آذر هوشنگ بزرگ خوانند و آن نامه را پای چمها یعنی ترجمه ٔ تحت اللفظی متعدد کرده اند. یکی از آن ترجمه ها ترجمه ٔ فریدون فرخ بوده و دیگری ترجمه ...
-
جشنسفان
لغتنامه دهخدا
جشنسفان . [ ج َ ن َ ] (اِخ ) نام پدر یکی از سرداران ساسانی بنام فروردین است که بر بحرین و عمان و یمن و یمامه فرمانروایی میکرد و این فروردین را عرب معکبر خواندند. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: المعکبر نام اوفروردین بن جشنسفان بود، بوادی بحرین و عمان...