کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگتر
لغتنامه دهخدا
بزرگتر. [ ب ُ زُ ت َ ] (ص تفضیلی ) نقیض کوچکتر. کلان تر.مهتر. باعظمت تر. جسیم تر. مسن تر. (ناظم الاطباء). اکبر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). اعظم . (منتهی الارب ). مهتر. مه . مهینه . (یادداشت بخط دهخدا) : و اینکه [ افشین ] خلیفه و همه ٔ بزرگان...
-
جستوجو در متن
-
ارکب
لغتنامه دهخدا
ارکب . [ اَ ک َ ] (ع ص ) مرد کلان زانو. آدمی بزرگ زانو. ستبرزانو. || بعیر ارکب ؛ که یک زانو کلان تر دارد. شتر که یک زانوی وی بزرگتر از دیگری باشد. (منتهی الأرب ). آنک یک زانوی وی بزرگتر باشد از دیگری . (زوزنی ). آنک یک زانوی وی بزرگتر بود از دیگری ....
-
گریل
لغتنامه دهخدا
گریل . [ گ ُ ] (اِ) نام نوعی از میمون . او از تمام نوع خود بزرگتر است . رجوع به گوریل شود.
-
حجروف
لغتنامه دهخدا
حجروف . [ ح ُ ] (ع اِ) جانورکی است درازپا بزرگتر از مورچه . (ناظم الاطباء).
-
اجلل
لغتنامه دهخدا
اجلل . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) اجل ّ. بزرگتر.
-
ذریس
لغتنامه دهخدا
ذریس . [ ذَ ] (اِ)به لغت اندلس طیهوج است . تیهو و آن پرنده ای است از بلدرچین بزرگتر. و از کبک خردتر برنگ سنجاب و گوشت آن از همه ٔ انواع طیر حتی تذرو لطیف تر است . و اینکه صاحب برهان میگوید که از کبک بزرگتر است درست نیست .
-
حرف گنده زدن
لغتنامه دهخدا
حرف گنده زدن . [ ح َ ف ِ گ ُ دَ / دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن بزرگتر از دهان زدن . بر زبان راندن سخنی که شخصیت گوینده را بزرگتر از واقع نشان دهد، برای خودنمائی .
-
عضاء
لغتنامه دهخدا
عضاء. [ ع َ ] (ع اِ) جانوری است بزرگتر از وزغه . عظاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عظاء شود.
-
گنده پران
لغتنامه دهخدا
گنده پران . [ گ ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) در تداول عوام ، کسی که سخنان نفهمیده و بزرگتر از حد خود میزند.
-
گنده گویی
لغتنامه دهخدا
گنده گویی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) سخنان بزرگتر از حدود خود گفتن . و رجوع به گنده گو شود.
-
کوثابه
لغتنامه دهخدا
کوثابه . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است در روس و گویند بزرگتر از بلغار است . پادشاه گروهی از روسها که نزدیک بلغار هستند در کوثابه ساکن است . (از معجم البلدان ).
-
عداوت
لغتنامه دهخدا
عداوت . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) عداوة. دشمنی : با او نهانی عداوتی داشت . (گلستان ).هنر بچشم عداوت بزرگتر عیبی است . (گلستان ).
-
آختاچی
لغتنامه دهخدا
آختاچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) شاه و فرمانروایی که دست نشانده و تابع شاه و فرمانروایی بزرگتر باشد.
-
آخوندک
لغتنامه دهخدا
آخوندک . [ خو / خُن ْ دَ ] (اِ مرکب ) نام عام دو حشره از ملخ بزرگتر با پاهای بلند و سری بزرگ برنگ سبز.