کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزداییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزداییدن
لغتنامه دهخدا
بزداییدن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از: ب + زداییدن ) بزدائیدن . بزدودن . زنگ از آینه و تیغ و امثال آن دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). پاک کردن زنگ از روی آیینه و تیغ و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). جلا دادن . (ناظم الاطباء). روشن کردن...
-
جستوجو در متن
-
سقل
لغتنامه دهخدا
سقل . [ س َ ] (ع مص ) زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (المصادر زوزنی ).
-
بزدانیدن
لغتنامه دهخدا
بزدانیدن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از: ب + زدانیدن ) بزدودن . دور کردن زنگ از آئینه و تیغ و امثال آن . بزداییدن . (از یادداشتهای دهخدا).
-
بزداییده
لغتنامه دهخدا
بزداییده . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ /دِ ] (ن مف ) (از: ب + زداییده ) زدوده شده . زدوده . زداییده شده . رجوع به زدودن و زداییدن و بزداییدن شود.
-
بزدائیدن
لغتنامه دهخدا
بزدائیدن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از: ب + زدائیدن ) زدائیدن . بزداییدن . زدودن . زایل و پاک کردن رنگ . صیقلی کردن . رجوع به زدائیدن و زدودن شود.
-
شوف
لغتنامه دهخدا
شوف . [ ش َ] (ع مص ) زدودن و جلا دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قطران مالیدن شتر را. || آرایش داده شدن دختر: شیفت الجاریة (مجهولاً). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیاراستن . (تاج المصادر بیهقی ).