کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزاز باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی بزاز
لغتنامه دهخدا
علی بزاز. [ ع َ ی ِ ب َزْ زا ] (اِخ ) ابن معلی بزاز سینیزی . محدث بود. رجوع به علی (ابن معلی ...) شود.
-
کلان بزاز
لغتنامه دهخدا
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنبد خضراست کز بهر تماشای رخت دیده ٔ حوراست .(از مجالس النفائس ص 85 و259).
-
ابراهیم بزاز
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بزاز. [ اِ م ِ ب َزْ زا ] (اِخ ) از این شاعر بیتی در لغت نامه ٔ اسدی برای کلمه ٔ نوفه شاهد آمده است :با نعره ٔ اسبان چه کنم لحن مغنی با نوفه ٔ گردان چه کنم مجلس گلشن ؟
-
ابن بزاز
لغتنامه دهخدا
ابن بزاز. [ اِ ن ُ ب َزْ زا ] (اِخ ) درویش توکلی بن اسماعیل . صاحب حبیب السیراز او نام می برد. کتاب صفوةالصفا در مناقب و احوال و گفته های شیخ صفی الدین اردبیلی ، تألیف اوست و معاصر با خود شیخ بوده و در قرن هشتم هجری میزیسته است .
-
حسن بزاز
لغتنامه دهخدا
حسن بزاز. [ ح َ س َ ن ِ بَزْ زا ] (اِخ ) ابن صباح مکنی به ابوعلی واسطی ، در 249 هَ . ق . درگذشت . او راست : «العمل بذات الحلق » و کتاب «الکرة». (هدیةالعارفین ج 1 ص 266).
-
حامد بزاز
لغتنامه دهخدا
حامد بزاز. [ م ِب َزْ زا ] (اِخ ) رجوع به حامدبن احمدبن هیثم شود.
-
حاجی نجیب بزاز
لغتنامه دهخدا
حاجی نجیب بزاز. [ن َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) از بزرگان و ریش سفیدان زمان شیخ صدرالدین پسر شیخ صفی الدین ، و از پیروان اوست . شیخ صدرالدین او را با پیره احمد باقلانی بنصیحت و ترک محاربت پیش تولیان فرستاد. رجوع به حبط ج 2 ص 327 شود.
-
جستوجو در متن
-
قیمتی
لغتنامه دهخدا
قیمتی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به قیمت ، ارزش دار. بهادار. || پربها. ثمین . گرانبها. (آنندراج ) : من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ دُرّ دری را. ناصرخسرو.و پاره ای جامه ٔ قیمتی از آن مرد بزاز بخرید. (سندبادنامه ).اگر قیمتی دُرّ خواهی که ...
-
بسمل دامغانی شیرازی
لغتنامه دهخدا
بسمل دامغانی شیرازی . [ ب ِ م ِ ل ِ ی ِ ] (اِخ ) حاج محمدتقی پسر حاج مؤمن دامغانی پدرش به تحصیل علم فقه پرداخت و مردی صالح بود و سه حج گزارد در بازگشت به شیراز فوت شد. حاج محمدتقی موطنش به شیراز بود و در آنجا به تحصیل پرداخت و زمانی با میرزاهادی معا...
-
کلبه
لغتنامه دهخدا
کلبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) خانه ٔ کوچک تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ محقر و تنگ و تاریک بود. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ کوچک و تیره . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خانه ٔ کوچک . (غیاث ). خانه ٔ خرد و محقر. (فرهنگ رشیدی ). خا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن ناقد، مکنی به ابوالازهر و ملقب به نصیرالدین . وزیر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . هندوشاه در تجارب السلف ص 349 ببعد آرد: لقب و کنیه و نام و نسب او شمس الدین ابوالازهر احمدبن محمدبن علی بن احمدبن الناقد است و ا...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...