کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بر در نشسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بر بر افکندن
لغتنامه دهخدا
بر بر افکندن . [ ب َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن درخت . بارور ساختن . تلقیح : دگر آنکه تا او را [ درخت نخل را ] بر برنیفکنند و پیوند نکنند بر بر نیاورد. (فتوح 3:217). و مأبوره درخت خرماء پیراسته و بر بر افکنده باشد. یعنی پیوند کرده . (فتوح...
-
عرق بر
لغتنامه دهخدا
عرق بر. [ ع َ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) خوی بره . داروئی که عرق باز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عروس بر
لغتنامه دهخدا
عروس بر. [ ع َ ب َ ] (نف مرکب ) ساقدوش . (ناظم الاطباء).
-
علم بر
لغتنامه دهخدا
علم بر. [ ع َ ل َ ب َ ] (نف مرکب ) بمعنی علم بردار است . (آنندراج ). حامل علم : نی نی به روز عیدی و روز دعاش هست کیخسرو آبدار و سکندر علم برش .خاقانی (از آنندراج ).
-
گل بر
لغتنامه دهخدا
گل بر. [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) گونه ٔ گلها، چون : گل سرخ و زرد و جز آن .
-
گنج بر
لغتنامه دهخدا
گنج بر. [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ گنج . کسی که گنج را برد.
-
که بر
لغتنامه دهخدا
که بر. [ ک ُه ْ ب ُ ] (نف مرکب ) کوه بر. که کوه را قطع کند. که راههای کوهستانی را قطع و طی کند : معجزه باشد ستاره ساکن و خورشیدپوش نادره باشد سماری که بر و صحراگذار.فرخی .
-
گوشت بر
لغتنامه دهخدا
گوشت بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از گوشت . از گوشت نو. || پر از گوشت . تنومند. (استینگاس ).
-
گیاه بر
لغتنامه دهخدا
گیاه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔگیاه . || (اِ مرکب ) داس که بدان دروند. (السامی فی الاسامی ): مِحَشَّة؛ گیاه بر. داس گیاه . (مقدمة الادب زمخشری چ تهران ص 101). داس و علف درو. آلتی باشد آهنین که بدان گیاه و علف را برند و قطع کنند.
-
کره بر
لغتنامه دهخدا
کره بر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات نوبران شهرستان ساوه . کوهستانی و سردسیر است و 454 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گچ بر
لغتنامه دهخدا
گچ بر. [ گ َ ب ُ ] (نف مرکب ) عامل گچ بری . || (اِ مرکب ) آلتی که با آن گچ برند.
-
گردن بر
لغتنامه دهخدا
گردن بر. [ گ َ دَ ب ُ ] (اِمرکب ) آلتی است که نجاران بدان چوبها سوراخ کنند.
-
گردنه بر
لغتنامه دهخدا
گردنه بر. [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ب ُ ] (نف مرکب ) دزد. راه زن .
-
گرده بر
لغتنامه دهخدا
گرده بر. [ گ ِ دَ / دِ ب ُ ] (اِ مرکب ) همان گردبر است . (آنندراج ). برماه . برماهه . برمای . مته . مثقب . سکنه . اسکنه .
-
نفس بر
لغتنامه دهخدا
نفس بر. [ ن َ ف َ ب ُ ] (نف مرکب ) که نفس را قطع کند. که از دشواری یا سنگینی و گرانی رونده یا برنده را به ستوه آرد: راه نفس بر. بار نفس بر.