کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بری داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بری داشتن
لغتنامه دهخدا
بری داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منزه کردن . پاک داشتن . دور داشتن : دلقت بچه کار آیدو تسبیح و مرقعخود را ز عملهای نکوهیده بری دار. سعدی (گلستان ).و رجوع به بری شود.
-
واژههای مشابه
-
عرعر بری
لغتنامه دهخدا
عرعر بری . [ ع َ ع َ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم کوچک شربین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
عرفج بری
لغتنامه دهخدا
عرفج بری . [ ع َ ف َ ج ِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بکمون است . (مخزن الادویه ). رجوع به عرفج شود.
-
عروس بری
لغتنامه دهخدا
عروس بری . [ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) زن گرفتن . ازدواج : شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
عشبه ٔ بری
لغتنامه دهخدا
عشبه ٔ بری . [ ع ُ ب َ / ب ِ ی ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است علفی و پایا از تیره ٔ عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست . عشبه ٔ بیابانی . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
گلام بری
لغتنامه دهخدا
گلام بری . [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 6هزارگزی شمال نورآباد و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . هوای آن سرد و دارای 900 تن سکنه است . آب آن از سراب گلام بری و چشمه تأمین میشود. محصول ...
-
کیسه بری
لغتنامه دهخدا
کیسه بری . [ س َ / س ِ ب ُ ](حامص مرکب ) عمل و شغل کیسه بر. جیب بری . (فرهنگ فارسی معین ). طراری . رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود.
-
گوش بری
لغتنامه دهخدا
گوش بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) قطع گوش . || عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود.
-
گچ بری
لغتنامه دهخدا
گچ بری . [ گ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن خطوط و گلهاو بته ها و صور حیوانی از گچ در دیوار و سقف خانه .
-
کوه بری
لغتنامه دهخدا
کوه بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود.
-
زیتون بری
لغتنامه دهخدا
زیتون بری . [ زَ / زِ ن ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زیتون وحشی . (فرهنگ فارسی معین ).زیتون الحبش . زیتون الکلبة. اُتُم . عُتُم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیتون الحبش و زیتون شود.
-
سلق بری
لغتنامه دهخدا
سلق بری . [ س َ ل َ ق ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از حماض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
صناب بری
لغتنامه دهخدا
صناب بری . [ ص ِ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حشیشةالسلطان . حُرف یا نوعی از حرف . حرف السطوح . خرفق . خرفوق .
-
عود بری
لغتنامه دهخدا
عود بری . [ دِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ قسم ماده ٔ عنب الدب است که به ترکی مردارآغاجی نامند. و در کرمان بسیار میباشد، به سطبری ساعد و از ذرعی زیاده و ابلق وبادهنیت و خوشبو است . و در افعال بسیار ضعیف تر از عود هندی ، و بدل او نمی شود. (...