کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برینصوتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 395 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بر. بالایین ، یعنی بلندترین و بالاترین ، چه فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین گفته اند. (از برهان ). برتر و بلند. (غیاث ). بالایین . بلندترین . بالاترین . برترین . عالی ترین . (ناظم الاطباء). اعلی . علْوی . زبرین ...
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َرْ رَ ](ع اِ) تثنیه ٔ برّ. رجوع به بر شود. || (اِخ ) ایالاتی که به بحر ابیض و اسود متصل اند. (ناظم الاطباء). || کنایه از عرب و روم . (غیاث ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ِ ] (اِ) هر سوراخ را گویند عموماً، و سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره . (یادداشت دهخدا). برینه . || درِ تنور. (ناظم الاطباء). || آب نتن و راه فاضل آب . (ناظم الاطباء).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ ] (اِ) پارچه ٔ کوچک و هلال داری باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند. (برهان ) تراشه . قاش . قاچ . (یادداشت دهخدا) : چون برید و داد او را یک برین همچو شکّر خوردش و چون انگبین .مولوی (از آنندراج ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ ] (اِمص ) بریدن پارچه و جامه و امثال آن . برینش . قطع. (فرهنگ فارسی معین ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ / ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بُرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برة شود.
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲ داری ، مکنی به ابوهند. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوهند شود.
-
گردون برین
لغتنامه دهخدا
گردون برین . [ گ َ ن ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای از شرف و رتبت خاک قدم توگردون برین سافل و درگاه تو عالی .سوزنی .
-
آب برین
لغتنامه دهخدا
آب برین . [ آب ْ، ب َ ] (اِ مرکب ) کنار جوی را گویند که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند وبیرون رود یا پیوسته تراوش میکرده باشد. (برهان ).
-
باد برین
لغتنامه دهخدا
باد برین . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا را گویند و آن از مابین مشرق و شمال وزد. (برهان ). باد صبا چه بر بمعنی بالاست و باد صبا محل وزیدن آن از مطلع ثریاست تا بنات نعش ،چون قطب شمال را نسبت بقطب جنوب در اکثر معموره برتریست بدین سبب آنرا ...
-
بهشت برین
لغتنامه دهخدا
بهشت برین . [ ب ِ هَِ ت ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فردوس برین . بهشت . جنت : دل سام شد چون بهشت برین بر آن پاک فرزند کرد آفرین . فردوسی .یکی چون بهشت برین شهر دیدکه از خرمی نزد او بهر دید. فردوسی .دو کوثر بر آن دوکف دست اوست بهشت برین را بود کوث...
-
چرخ برین
لغتنامه دهخدا
چرخ برین . [ چ َ خ ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک نهم . (آنندراج ). عرش مجید. (منیری ). فلک الافلاک و فلک نهم . (ناظم الاطباء). فلک اطلس . چرخ اکبر. فلک الافلاک . عرش . چرخ : ز هامون بچرخ برین شد سوارسخن گفت بر عرش با کردگار. اسدی .بری ...
-
جرین برین
لغتنامه دهخدا
جرین برین . [ ] (اِخ ) از دهات شاه کوه و ساور. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 169).
-
خلد برین
لغتنامه دهخدا
خلد برین . [ خ ُ دِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به صیادلر در این لغت نامه شود.