کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بریص
لغتنامه دهخدا
بریص . [ ب َ ] (ع اِ) درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ). بریق . (از ذیل اقرب الموارد از اساس ). || گیاهی است مانند سعد. (منتهی الارب ). || (اِخ ) موضعی است به دمشق . (منتهی الارب ). نام رودی است به دمشق ، و گویند همه ٔ غوطه است . (از مراصد).
-
بریص
لغتنامه دهخدا
بریص . [ ب ُ رَ ] (ع اِ) (ابو...) کنیه ٔ وزغ . (ازذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به ابوبریص شود.
-
واژههای مشابه
-
ام بریص
لغتنامه دهخدا
ام بریص . [ اُ م م ِ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مارمولک . (دزی ج 1). سوسمار. (دزی ج 1).
-
واژههای همآوا
-
بریس
لغتنامه دهخدا
بریس . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 777 تن . آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
تابش
لغتنامه دهخدا
تابش . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) روشنی و فروغ آفتاب و شمع و پرتو آتش . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).بریص ؛ درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ) : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . فردوسی .بخشکی رسیدند چون روز گشت گه تابش گیتی افروز گشت ....
-
ام
لغتنامه دهخدا
ام . [ اُم م ] (ع اِ) مادر. (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). والده . (اقرب الموارد). مام . ماما. مادر. ننه . دا (در تداول بختیاری ). ج ، اُمّات و اُمَّهات نیز گویند، امات و امهات جمع آن ، یا امهات برای ذوی العقول...
-
درخش
لغتنامه دهخدا
درخش . [ دَ رَ / دُ رَ / دُ رُ ] (اِ) درفش . روشنی . روشنایی .تابش . فروغ و روشنی هر چیزی . (از برهان ). روشنی . (غیاث ). تابندگی . (آنندراج ). شعشعه . پرتو : چو برزد سنان آفتاب بلندشب تیره گشت از درخشش نژند. فردوسی .روزی درخش تیغ تو برآتش اوفتادآتش ...