کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگشت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگشت دادن
لغتنامه دهخدا
برگشت دادن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . بازگرداندن . پس دادن . اعاده . ارجاع . عودت دادن . و رجوع به برگشت شود.
-
واژههای مشابه
-
گشت برگشت
لغتنامه دهخدا
گشت برگشت . [ گ َ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) پیچ برپیچ . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نام رستنی بود بر هم پیچیده ، مانند ریسمان بهم تافته و از پنج عدد بیشتر نمی باشد و قاطع شهوت است و اگرطفلی در گهواره گریه بسیار کند در زیر او قدری از آن بگذارند آرام ...
-
برگشت پذیر
لغتنامه دهخدا
برگشت پذیر. [ ب َ گ َ پ َ ] (نف مرکب ) برگشت پذیرنده . آنچه ممکن است برگشت کند. اعاده پذیر. ارجاع پذیر: اعتبار برگشت پذیر.
-
بی برگشت
لغتنامه دهخدا
بی برگشت . [ بی ب َ گ َ ] (ص مرکب ) که نتوان آنرا بازگشت داد. که نتوان برگرداند.- اعتبار بی برگشت ؛ اعتباری است که نمیتوان آنرا برگرداند. اعتبار غیرقابل فسخ .(فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
بازگرداندن
لغتنامه دهخدا
بازگرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشت دادن . ارجاع . برگرداندن . برگشت دادن . پس فرستادن : برو همچنان بازگردان شترمبادا کزو سیم خواهیم و دُر. فردوسی .مرا بازگردان که دور است راه نباید که یابد مرا خشم شاه . فردوسی .و بزرگان فرس رسولی بمنذر فرستادن...
-
عودت
لغتنامه دهخدا
عودت . [ ع َ دَ ] (ع مص ) عودة. بازگشتن . مراجعت کردن . رجعت کردن . || (اِمص ) بازگشت . برگشت : گفت گرگان محل عودت است و اینجا بودن روی ندارد، به استرآباد باید آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56). و رجوع به عودة شود.- عودت دادن ؛ رد کردن . بازگردانیدن . ...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
رجوع نمودن
لغتنامه دهخدا
رجوع نمودن . [ رُ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشت کردن . برگشت نمودن . خودداری کردن . برگشت نشان دادن . رجوع کردن : این چه گفتند و فرمودند از آن رجوع ننمایند و بر آن بروند تا رعایا و لشکرها از دو طرف آسوده گردند و خونهای ناحق ریخته نیاید. (تاری...
-
مراجعت
لغتنامه دهخدا
مراجعت . [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] (از ع اِمص ) مراجعه . مراجعة. بازگشتن .(از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. (کلیله و دمنه ). رجوع به ...
-
بوس دادن
لغتنامه دهخدا
بوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس . فردوسی .چو گودرز بنشست بر خاک طوس بشد پیش خسرو زمین داد بوس . فردوسی .برفتند و بر خاک دادند ب...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. [ ع َ ] (ع اِمص ) بازگشتن . (غیاث اللغات ). مراجعت . برگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت : ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 216). به وقت عود سلطان حال او اعلام دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361).تو مرده زنده کنی...
-
هدیه دادن
لغتنامه دهخدا
هدیه دادن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ دَ] (مص مرکب ) هدیه کردن . بخشیدن . اهداء : از آن هر یکی را بسی هدیه دادز درگاه منذر برفتند شاد. فردوسی .فراوان فرستاده را هدیه دادجهاندیده از مرو برگشت شاد. فردوسی .بر او نیز کرد آفرین شهریاربسی دادش از هدیه ٔ...
-
تن دادن
لغتنامه دهخدا
تن دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن و قبول کردن و رضا دادن . (ناظم الاطباء). تن دادن چیزی را و به چیزی و در چیزی و تن نهادن بر چیزی ؛ کنایه از رضا دادن و قبول کردن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : ابلهی کن برو که ترّه فروش تره نفروشدت به عقل و تمیزتن ب...