کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قدم برگرفتن
لغتنامه دهخدا
قدم برگرفتن . [ ق َ دَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از جای حرکت کردن . راه افتادن : که بی گردش کعب زانو وپای نشاید قدم برگرفتن ز جای .سعدی (بوستان ).
-
باده برگرفتن
لغتنامه دهخدا
باده برگرفتن . [ دَ / دِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) می خوردن . می گساردن . شراب خوردن : جهان باد دان باده برگیر شادکه اندر کفت باده بهتر ز باد.اسدی .
-
بار برگرفتن
لغتنامه دهخدا
بار برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) بار برداشتن از حیوان بارکش . || حامله شدن . آبستن گشتن . باردار گشتن . باردار شدن : مادر موسی بار برگرفت . (ابوالفتوح ). || بمجاز بار از دل کسی برگرفتن ؛ کنایه از کاستن رنج و اندوه کسی . تخفیف دادن آلام و رن...
-
بند برگرفتن
لغتنامه دهخدا
بند برگرفتن . [ ب َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بند گشودن . || از بند خلاص کردن . از قید رها کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
چراغ برگرفتن
لغتنامه دهخدا
چراغ برگرفتن . [ چ َ / چ ِ ب َ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ برافروختن و چراغ برکردن و چراغ روشن کردن . (آنندراج ). چراغ افروختن . چراغ روشن کردن . رجوع به چراغ برکردن و چراغ روشن کردن شود.
-
چنگ برگرفتن
لغتنامه دهخدا
چنگ برگرفتن . [ چ َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دست بازداشتن . دست برگرفتن : بتیغ از غرض برنگیرند چنگ که پرهیز و عشق آبگینه ست و سنگ .سعدی (بوستان ).
-
های و هو برگرفتن
لغتنامه دهخدا
های و هو برگرفتن . [ ی ُ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شور و غوغای طرب به پا کردن . هیاهوی مستی آغاز کردن . هایاهوی سر دادن : لب خوشدلی های و هو برگرفت گل خرمی رنگ و بو برگرفت .ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
ز دست برگرفتن
لغتنامه دهخدا
ز دست برگرفتن . [ زِ دَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کشتن . از دست دادن . در شرفنامه آمده : ز دست بر گیرم ، یعنی بکشم : بخشم گفتی زودت ز دست برگیرم چه گویمت که بدستت در است و بتوانی . ظهیر فاریابی .از دست برگرفتن . نیست و نابود کردن . (فرهنگ فارسی معی...
-
واژههای همآوا
-
بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باردار شدن . بارآور شدن . میوه دار شدن : گفتم که جز رسول بدانست وحی کس گفتابجز نخیل رطب کی گرفت بر؟ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
اغتراف
لغتنامه دهخدا
اغتراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب به مشت برگرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با دست آب برگرفتن . غَرف . (از اقرب الموارد). از کف آب خوردن و آب به مشت برگرفتن . (آنندراج ).
-
اعتطاب
لغتنامه دهخدا
اعتطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به عطبه آتش برگرفتن . (منتهی الارب ). به لته آتش برگرفتن . (ناظم الاطباء). با لته آتش برداشتن . || بهلاکت رسیدن . (از اقرب الموارد).
-
توع
لغتنامه دهخدا
توع . [ ت َ ] (ع مص ) مسکه یا فله به پاره ٔ نان برگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حشط
لغتنامه دهخدا
حشط. [ ح َ ش َ ] (ع مص ) چیزی از روی چیزی برداشتن تا برهنه شود. جل از پشت ستور برگرفتن . || پوست باز کردن . (منتهی الارب ).
-
اتخاذ
لغتنامه دهخدا
اتخاذ. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن . برگرفتن . فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ایتخاذ. اخذ.