کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برچفسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برچفسیده
لغتنامه دهخدا
برچفسیده . [ ب َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لح . (منتهی الارب ). صفت مفعولی از برچفسیدن . رجوع به چفسیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ملصوق
لغتنامه دهخدا
ملصوق . [ م َ ] (ع ص ) برچفسیده شده .(آنندراج ). برچسبیده و پیوسته . (از ناظم الاطباء).
-
برچفسیدگی
لغتنامه دهخدا
برچفسیدگی . [ ب َ چ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونی برچفسیده .کسس ؛ برچفسیدگی دندان در بن دندان . (منتهی الارب ).
-
رسعاء
لغتنامه دهخدا
رسعاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث ارسع. زن دردمند نیام چشم . (ناظم الاطباء). || عین رسعاء؛ چشمی که نیامش برچفسیده باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، رُسْع. (ناظم الاطباء). و رجوع به رسع شود.
-
لح
لغتنامه دهخدا
لح . [ ل َح ح ] (ع ص ) برچفسیده . قریب بر چفسیده . (منتهی الارب ). || مقابل کلاله . لاصق النسب . منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب . (منتهی الارب ). ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک .
-
مصمعة
لغتنامه دهخدا
مصمعة. [ م ُ ص َم ْ م َ ع َ ] (ع ص ) ثریدة مصمعة؛ اشکنه ٔ برآورده سر و تاجدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گاو تشنه ٔ برچفسیده سپس بر تهیگاه و پهلو از تشنگی . (منتهی الارب ). ج ِ مصمعات . || گاو لاغرشکم . ج ، مصمعات . (منتهی الارب ).
-
لبد
لغتنامه دهخدا
لبد.[ ل ِ ] (ع اِ) نمد. (منتهی الارب ). نمط : مور اسود بر سر لبد سیاه مور پنهان دانه پیدا پیش راه . مولوی .|| نمدزین . (مهذب الاسماء). خویگیر زین . (منتهی الارب ). || هر پشم و موی نشسته برچفسیده . ج ، الباد و لبود. (منتهی الارب ). موی انبوه میان دو د...
-
مرتعش
لغتنامه دهخدا
مرتعش . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) رعشه دار. لرزان . (غیاث اللغات ). لرزنده . (آنندراج ). مرتعد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که لرزش و ارتعاش دارد. رجوع به ارتعاش شود : مرتعش را کی پشیمان دیده ای بر چنین جبری تو برچفسیده ای . مولوی .ز آن پشیمانی که لرزانیدیش ...
-
چفسیدن
لغتنامه دهخدا
چفسیدن . [ چ َ دَ ](مص ) بمعنی چسبیدن است خواه چیزی را بچیزی بچسبانند و خواه بدست محکم بگیرند. (برهان ). بمعنی چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). چسپیدن و ملصق شدن و پیوستن . (ناظم الاطباء). مبدل چسپیدن است . (فرهنگ نظام ). چپسیدن ...
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در کتاب قاموس مقدس آمده است که در میان قوم یهود پشم بجهت لباس بسیار معمول بود و پشم دمشق در ...