کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برودت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برودت
لغتنامه دهخدا
برودت . [ ب ُ دَ ] (اِمص ) برودة. سردی . (غیاث ). خنکی . مقابل حرارت . مقابل گرمی : گفتم که از برودت ایام جای ساخت گفتا که از حرارت جنبش گزید فر. ناصرخسرو.جسم هوا رابوسیلت برودت ... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی . بی...
-
واژههای مشابه
-
برودت انگیز
لغتنامه دهخدا
برودت انگیز. [ ب ُ دَ اَ ] (نف مرکب ) کدورت انگیز میان دوستان . (ناظم الاطباء). و رجوع به برودت و برودة شود.
-
واژههای همآوا
-
برودة
لغتنامه دهخدا
برودة. [ ب ُ دَ ] (ع اِمص ) خنکی و سردی . (منتهی الارب ). سردی . (دهار). ضد حرارت . (از اقرب الموارد). برودت . ج ، برودات . (دهار). و رجوع به برودت شود. || جرجانی گوید کیفیتی است که تفریق بین متشاکلات و جمع بین متخلفات از شأن آنست . (از تعریفات ).
-
برودة
لغتنامه دهخدا
برودة. [ ب ُدَ ] (ع مص ) خنک و سرد گردیدن . (از منتهی الارب ). سرد شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
انقیالوس
لغتنامه دهخدا
انقیالوس . [ ] (اِ) تبی که برودت در باطن و حرارت بظاهر دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
برودة
لغتنامه دهخدا
برودة. [ ب ُ دَ ] (ع اِمص ) خنکی و سردی . (منتهی الارب ). سردی . (دهار). ضد حرارت . (از اقرب الموارد). برودت . ج ، برودات . (دهار). و رجوع به برودت شود. || جرجانی گوید کیفیتی است که تفریق بین متشاکلات و جمع بین متخلفات از شأن آنست . (از تعریفات ).
-
خنکی هوا
لغتنامه دهخدا
خنکی هوا. [ خ ُ ن ُ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) اعتدال هوا. کمی برودت هوا. (ناظم الاطباء).
-
بنداندن
لغتنامه دهخدا
بنداندن . [ ب َ دَ ] (مص ) منجمد کردن : برودت به افراط بر وی غالب شود و آن بخار را ببنداند، پیش از آن که آب شود و همچنان بسته به زمین آید. آن جوهر را برف گویند. (رساله ٔ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ). چون برودت بر قدری از بخار مستولی شود و آن بخار را م...
-
ابرده
لغتنامه دهخدا
ابرده . [ اِ رِ دَ ] (ع اِ) سرمای صبحدم . (مهذب الاسماء). || سردی مزاج یا بیماری مضعف باه که پیران را افتد از غلبه ٔ رطوبت و برودت .
-
تلیه
لغتنامه دهخدا
تلیه . [ ت ِ ی ِ ] (اِخ ) شارل (1828 - 1913 م .). مهندس فرانسوی و کاشف روشهای محافظت مواد غذایی بوسیله ٔ برودت است . (از لاروس ).
-
چار سرشت
لغتنامه دهخدا
چار سرشت . [ س ِ رِ ] (اِ مرکب ) چارطبع. طبایع اربعه . امزجه ٔاربعه . حرارت و برودت و رطوبت و یبوست : نقش این هفت لوح چار سرشت ز ابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی .
-
چارضد
لغتنامه دهخدا
چارضد. [ ض ِ ] (اِ مرکب ) چهارضد. چهارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و تری و خشکی : گفتم مزاج هست ستمگار و چارضدگفتا که اعتدال سیم را بود ضرور.ناصرخسرو.