کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بروات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بروات
لغتنامه دهخدا
بروات . [ ب َ رَ ] (اِ) ج ِ بَرات . (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه ٔ برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 2، از مطرزی ). دستاویزها. سندها. چکها. براتها. حواله ها. (ناظم الاطب...
-
واژههای مشابه
-
بروات بالا
لغتنامه دهخدا
بروات بالا. [ ب َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . سکنه ٔ آن 897 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما،حنا و مرکبات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
-
بروات پائین
لغتنامه دهخدا
بروات پائین . [ب َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . سکنه ٔ آن 780 تن است . آب آن از قنات ومحصول آن غلات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
-
بروات میان
لغتنامه دهخدا
بروات میان . [ ب َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان بم . سکنه ٔ آن 800 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، حنا، خرما و مرکبات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
درخوید
لغتنامه دهخدا
درخوید. [ ] (اِخ ) (بحیره ٔ...) بحیره ای کوچک است . [ از پارس ] نهری از آنجا می آید که به بروآت معروف است . (فارسنامه ٔابن البلخی ص 154) (از نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 240).
-
خط شریف
لغتنامه دهخدا
خط شریف . [ خ َطْ طِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دستخط پادشاهی . || برات . || فرمان . || نشان و علامتی که شخص پادشاه بدست خوددر بالای فرمانها و بروات می گذارد. (ناظم الاطباء).
-
مجری داشتن
لغتنامه دهخدا
مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] (مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. (گلستان ). و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروا...
-
قابتورقای
لغتنامه دهخدا
قابتورقای . (ترکی - مغولی ، اِ) قابتورقه . صندوقچه . کیسه که نامه ها در آن نهند : و صدرالدین مکتوبی از امیر نوروز به حاجی نارین نوشت در آن باب و پیش او رفت و او را کاسه گرفت و چنانکه واقف نگشت در قا0بتورقای او گذاشت . (تاریخ غازان ص 109). آن بروات در...
-
محصص
لغتنامه دهخدا
محصص . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (ع ص ) هویدا. (ازمنتهی الارب ). آشکار. || بهره بهره گردیده .حصه حصه شده . || به عهده ٔ کسی گذاشته شده .حواله شده . (سازمان اداری حکومت صفوی ص 141). || (اِ) سهم و حصه ٔ مقرر شده . سهمیه ٔ معین شده .- دفتر محصص ؛ دفتر سهمیه :...
-
مفاصا
لغتنامه دهخدا
مفاصا. [ م ُ ] (از ع ،اِمص ) مفاصاة. رجوع به مفاصاة شود. || سندی است که در تاریخ معین پس از رسیدگی حساب به عضوی که درآمد هزینه بر عهده ٔ او بوده داده می شود، و پس از دریافت آن سند، دیگر از آن تاریخ به بعد رقمهای جزو گذشته به حساب نخواهد آمد . (فرهنگس...
-
باجه
لغتنامه دهخدا
باجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دریچه . روزنه ٔ بزرگ . (آنندراج ). باجیک . بادگیر. درِ خرد. روزن . روزنه . برین . برینه . پیش در. بادهنج . بعضی این کلمه را فارسی دانسته اند. لغتی از بازه (رجوع به بازه شود). ولی باجه در ترکی نیز بمعنی پنجره و روزنه ٔ دیوار ...
-
متوجهات
لغتنامه دهخدا
متوجهات . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متوجهة. زنان روی آورنده و توجه کننده . (فرهنگ فارسی معین ). || مالیات ها ؛ مالیاتی که بر عهده کسی یا کسانی قرار میگیرد : ودر اول سال برات متوجهات به موجبی که به قانون درآمده دیه به دیه مسمی و مفصل مؤکد ...
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (ص تفضیلی ، اِ مرکب ) بزرگتر. عظیم تر. (ناظم الاطباء). بزرگتر قوم . (فرهنگ فارسی معین ). از کلان + تر (علامت تفضیل )، بزرگتر به سال : هر که مرا بیند، بحقیقت داند که من دوش نزاده ام از مادر و از شما بسیار کلانترم . (سندبادنامه ص 50...