کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنی
لغتنامه دهخدا
برنی . [ ب َ ] (اِ) مرطبان کوچک . (از برهان ). مرتبان کوچک و آن ظرفی است که در آن مربا کنند. (آنندراج ). قسمی شیشه برای نگاهداری سرکه و آبغوره و غیره ، و آن کوچکتر از قرابه است و گردنی بلندتر از قرابه دارد. شیشه ٔ شکم فراخ کوچکتر از قرابه . قسمی ظرف ...
-
برنی
لغتنامه دهخدا
برنی . [ ب َ رَ ] (اِخ ) ضیاءالدین . مورخ و ادیب فارسی زبان هندوستان در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری . وی از مریدان نظام الدین محمد بداؤنی معروف به نظام الدین اولیاء، و از دوستان امیرخسرو دهلوی و امیرحسین دهلوی بود. برنی بیش از هفده سال ندیم...
-
برنی
لغتنامه دهخدا
برنی . [ ب َ رَ نی ی ] (ع اِ) خارجی . (ناظم الاطباء). اما در مآخذی که در دسترس بود دیده نشد.
-
برنی
لغتنامه دهخدا
برنی . [ ب َ نی ی ] (معرب ، اِ) معرب برنیک فارسی ، و آن قسمی خرمای نیکو است . (از منتهی الارب ). نوعی از بهترین انواع خرما، واحد آن برنیة. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). نوعی خرماست . (لغت محلی بلوچستان ، نیک شهر). || نخل برنی ؛ که بر آن خرمای برنی ...
-
جستوجو در متن
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) برنی . رجوع به برنی شود.
-
برنیة
لغتنامه دهخدا
برنیة.[ ب َ نی ی َ ] (معرب ، اِ) معرب برنی فارسی . (یادداشت دهخدا). ظرفی است سفالین یا از شیشه . (منتهی الارب ).ظرف سفالین . (از اقرب الموارد). ج ، بَرانی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خروس نوجوان . (منتهی الارب ). در لهجه ٔ عراقی ، خروس خرد ک...
-
ژرار
لغتنامه دهخدا
ژرار. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیس ) نام رُهبان صومعه ٔ برنی متولد در قلمرو نامور (890 - 959 م .). ذکران وی سوم اُکتبر است .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن بَرنی . محدث است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
ادم
لغتنامه دهخدا
ادم . [ اَ دَ ] (ع اِ) قبر. گور. || قسمی خرما که آنرا برنی نیز نامند.
-
شیشه آلات
لغتنامه دهخدا
شیشه آلات . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ظروف و ابزاری که از شیشه سازند چون جام ، قرابه ، بغلی ، کتابی ، برنی ، بلونی ، نیمچه قرابه ، بطری ، نیم بطری ، کپ ، خایه غوچی ، (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه شود.
-
صیغل
لغتنامه دهخدا
صیغل . [ صی ی َ ] (ع ص ، اِ) خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده ، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- طین صیغل ؛ گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
لینة
لغتنامه دهخدا
لینة. [ ن َ ] (ع اِ) درخت خرما جز عجوة و برنی . (ترجمان القرآن جرجانی ). نخله . (بلاذری ). یکی خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). خرمابن . نخیل . نخل . غدق . عقار. درخت خرما. ج ، لین . (مهذب الاسماء). || تنه ٔ درخت خرما. (غیاث ).
-
الکساندر دبرنی
لغتنامه دهخدا
الکساندر دبرنی . [ اَ ل ِ دُ ب ِن ِ ] (اِخ ) شاعر فرانسوی در قرن دوازدهم م .، وی در برنی (نورماندی ) بدنیا آمد. منظومه ای بنام الکساندر (یا اسکندر) را که پیش ازوی ناتمام مانده بود تکمیل کرد و برخی حکایات منظوم دارد و وزن جدیدی بوجود آورد که به الکسان...
-
حوجلة
لغتنامه دهخدا
حوجلة. [ ح َ ج َ ل َ ] (ع اِ)شیشه ٔ کلان شکم فراخ سر. (منتهی الارب ). برنی ، یا عام است . شیشه ٔ خرد سرفراخ . (مهذب الاسماء). ج ، حواجل ، حواجیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) گودافتادن چشم . فروشدن چشم مرد بمغاک . (منتهی الارب ).