کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنون
لغتنامه دهخدا
برنون . [ ب َ ] (اِ) دیبای تنک و حریر نازک . (از برهان ) (از آنندراج ). برنو. پرنو. پرنون . و رجوع به برنو و پرنون شود : از پی طفلان آب وگل صبا فراش واربالش از بغدادی و بستر ز برنون ساخته .فلکی .
-
جستوجو در متن
-
برنو
لغتنامه دهخدا
برنو. [ ب َ ] (اِ) دیبای تنک و حریر نازک . (برهان ) (آنندراج ). پرنو. برنون . و رجوع به برنون شود.
-
بربون
لغتنامه دهخدا
بربون . [ ب َ ] (اِ) دیباء تنک و برنون و بزیون و پرنو نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
بریون
لغتنامه دهخدا
بریون . [ ب َرْ ] (اِ) گرداگرد دهان . (برهان ) (ناظم الاطباء). || دیبای تنک و حریر نازک . برنون . (ناظم الاطباء).
-
دیبا
لغتنامه دهخدا
دیبا. (اِ) قماشی باشد از حریر الوان . (برهان ). قماشی است ابریشمین در نهایت نفاست . (برهان ذیل طراز). و دیبه حریر نیک و دیباج معرب آن است . (انجمن آرا). حریر نیک . (آنندراج ). نوعی از جامه ٔ ابریشمی و منقش باشد. (غیاث ) (آنندراج ). جامه ٔ ابریشمین ،د...