کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنشستنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنشستنی
لغتنامه دهخدا
برنشستنی . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق سواری . (ناظم الاطباء). مَرکب . مرکوب . (یادداشت دهخدا). رَحول . (دهار). قذّاف : اِرکاب ؛ ستور برنشستنی دادن کسی را. قَعش ؛ برنشستنی شبیه هودج . (از منتهی الارب ). قَعود، مَطیّة؛ اشتر برنشستنی . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
حلبی و رکبی
لغتنامه دهخدا
حلبی ورکبی . [ ح َ با وَ رَ با ] (ع ص مرکب ) ناقة حلبی و رکبی ؛ شتر دوشیدنی و برنشستنی . (منتهی الارب ).
-
درنشستنی
لغتنامه دهخدا
درنشستنی . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) هر چیز لایق سواری . (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که «برنشستنی » باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است .
-
رکباة
لغتنامه دهخدا
رکباة. [ رَ ] (ع ص ، اِ) رُکبانَة. (آنندراج ). شترماده ٔ رام . (منتهی الارب ). ماده شتر صالح برنشستنی و ماده شتر رام . (ناظم الاطباء).
-
حلباة
لغتنامه دهخدا
حلباة. [ ح َ ] (ع ص ) ناقةحلباة؛ ماده شتر شیردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- ناقة حلباة رکباة ؛ ناقه ٔ دوشیدنی و برنشستنی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
حلبوتی
لغتنامه دهخدا
حلبوتی . [ ح َ ل َ تا ] (ع ص ) ناقة حلبوتی رَکَبوتی ̍؛ ماده شتر دوشیدنی و برنشستنی . ناقه ٔ حَلبی رکبی ̍ همچنین است . (منتهی الارب ).
-
رکبوت
لغتنامه دهخدا
رکبوت . [ رَ ک َ ] (ع ص ، اِ) ناقة رکبوت ؛ شتر ماده ٔ برنشستنی یا شترماده ٔ رام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترماده ٔ رام . رکبانة. رکباة. (از اقرب الموارد). رجوع به رَکبانَة و رَکباة شود.
-
قعش
لغتنامه دهخدا
قعش . [ ق َ ] (ع اِ) برنشستنی است شبیه هودج . (منتهی الارب ). مرکبی است از مراکب زنان چون هودج . (اقرب الموارد). ج ، قُعوش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مرکوبه
لغتنامه دهخدا
مرکوبه . [ م َ ب َ ] (ع ص ،اِ) مرکوبة. تأنیث مرکوب که نعت مفعولی است از مصدر رکوب . رجوع به مرکوب شود. || مرکوب . مرکب . برنشستنی : مرکوبه ٔ خویشتن بدو دادتاگردن آهوان شد آزاد.نظامی .
-
قذاف
لغتنامه دهخدا
قذاف . [ ق َذْ ذا ] (ع اِ) ترازو. || برنشستنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرکب و هر برنشستنی . (ناظم الاطباء). || فلاخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منجنیق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان چیزی را دور اندازند. (منتهی الار...
-
رکوب
لغتنامه دهخدا
رکوب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ستور برنشستنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستوری که لایق سواری باشد. (غیاث اللغات ). ستور برنشستنی و آماده برای سواری . (ناظم الاطباء).آنچه نشست را شاید. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). |...
-
نمرقة
لغتنامه دهخدا
نمرقة. [ ن َ رَ ق َ / ن ُ رُ ق َ / ن ِ رِ ق َ ] (ع اِ) بالش برنشستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). بالش برنشستنی و بالش که در میان پالان نهند. (مهذب الاسماء). نمرق . (منتهی الارب ). ج ، نَمارِق . رجوع به نمرق شود.
-
ارکاب
لغتنامه دهخدا
ارکاب . [ اِ ] (ع مص ) بزین آمدن ستور. (تاج المصادر بیهقی ). بر زین آمدن ستور. (زوزنی ). یعنی نزدیک بسواری رسیدن اسب کُرّه . (منتهی الأرب ). بزین درآمدن اسب . || ارکاب کسی را؛ ستور برنشستنی ، یعنی مرکب سواری دادن ، او را. برنشاندن . (زوزنی ). سوار ک...
-
عسجدیة
لغتنامه دهخدا
عسجدیة. [ ع َ ج َ دی ی َ ] (ع اِ) شتربچگان بزرگ . (منتهی الارب ). فصیل های بزرگ . (از اقرب الموارد). || شتر زربار. (منتهی الارب ). شترانی که بار طلا و زر دارند. (از اقرب الموارد). || برنشستنی ملوک ، و آن شترانند که جهت نعمان بن منذر بیاراستندی . (منت...