کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برند
لغتنامه دهخدا
برند. [ ب َ رَ ] (اِ) حریر ساده . (از برهان ). پرند. و رجوع به پرند شود.
-
برند
لغتنامه دهخدا
برند. [ ب َ رَ / ب ِ رَ ] (معرب ، اِ) فروغ شمشیر و جوهر آن ، معرب پرنگ . (از منتهی الارب ). جوهر و آب شمشیر، و آن لغتی است در «فرند» و گویند معرب است . (از المعرب جوالیقی ). || سیف برند؛ شمشیر که برآن نشان قدیم باشد، و تیغ جوهردار. (منتهی الارب ).
-
برند
لغتنامه دهخدا
برند. [ ب ُ رَ ] (نف ) مخفف برنده . قطعکننده . (از آنندراج ). بران : ره تنگ عشق است پست و بلندولی چون دم اره باشد برند. طاهر وحید (از آنندراج ).|| مجازاً به معنی گوارا و هاضم . (از آنندراج ).
-
برند
لغتنامه دهخدا
برند. [ ب ُ رَ / ب َ رَ ] (اِ) تیغ و شمشیر تیز و آبدار و جوهردار. (برهان ). پرند. و رجوع به پرند شود.
-
جستوجو در متن
-
زیمکه
لغتنامه دهخدا
زیمکه . [ زَ ؟ ] (اِ) چیزیست به شکل ترازو که پربار کرده بدوش برند . (غیاث ).
-
شوط
لغتنامه دهخدا
شوط. [ ش َ ] (اِخ ) محلی که درندگان در آن پناه برند. (از معجم البلدان ).
-
هم عصر
لغتنامه دهخدا
هم عصر. [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) هم زمان . معاصر. که در یک زمان به سر برند.
-
همدانیان
لغتنامه دهخدا
همدانیان . [ هََ ] (اِخ ) قبیله ای از عرب در نجران ، و از وی دزدان بیایند و به حدود یمن راه برند. (حدود العالم ).
-
مویژ
لغتنامه دهخدا
مویژ. [ م َ ](اِ) سرخی که زنان به کار می برند. (ناظم الاطباء).
-
اسقاطولی
لغتنامه دهخدا
اسقاطولی . [ ] (اِ) چوب چهارگوشی است که در آلات حیل و جراثقال بکار برند.
-
برخوز
لغتنامه دهخدا
برخوز. [ ب َ ] (اِ) آوند گلین بزرگ که شبانان بکار برند. (آنندراج ).
-
شاشو
لغتنامه دهخدا
شاشو. (اِ) گیاهی است که تخمش بکار برند دوا را. (شرفنامه ٔ منیری ). نام گیاهی است که تخم آن را دردواها بکار برند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). گیاهی است که تخمش دواست . (فرهنگ رشیدی ).
-
منسم
لغتنامه دهخدا
منسم . [ م َس ِ ] (اِ) رستنیی است که ثمر آن را حب المنسم خوانند و در عطریات به کار برند. (برهان ) (آنندراج ). نام رستنیی است که در عطریات به کار برند. (ناظم الاطباء). رجوع به حب المنسم شود.
-
مقطلة
لغتنامه دهخدا
مقطلة. [ م ِ طَ ل َ ] (ع اِ) آهنی است که بدان برند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهنی که بدان می برند. ج ، مقاطل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).