کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنامهریزی فرضبنیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شالوده ریزی
لغتنامه دهخدا
شالوده ریزی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل شالوده ریز. طرح ریزی پی و اساس بنایا امری را پی افکندن . شالوده ریختن . بنیاد نهادن .
-
پی ریزی شدن
لغتنامه دهخدا
پی ریزی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اساس گرفتن . بنیاد یافتن . تأسیس شدن . بنیان گذارده شدن .
-
پی ریزی کردن
لغتنامه دهخدا
پی ریزی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأسیس کردن . بنیاد نهادن . پی افکندن . اساس نهادن .
-
شالوده ریختن
لغتنامه دهخدا
شالوده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شالوده افکندن .پی افکندن . پی ریختن . پی ریزی کردن . بنیاد و اساس بنا یا امری را طرح کردن . رجوع به شالده و شالوده شود.
-
زورخانه
لغتنامه دهخدا
زورخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند. باشگاه ورزشهای باستانی . (فرهنگ فارسی معین ). محل ورزشهای پهلوانی ایران ،معروف به ورزش باستانی . زورخانه های قدیمی ایران بناهایی هستند مسقف که بوسیله ٔ پنجره ای که در سقف بنا تعبیه ...
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) پهلوی «بنگ » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بار و اسباب و رخوت خانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). اسباب و رخت . (رشیدی ) (غیاث ). رخت و متاع و اسباب خانه و بهیر و اموال . (ناظم الاطباء). بار و اسباب و رخوت خانه . اث...
-
دکارت
لغتنامه دهخدا
دکارت . [ دِ ] (اِخ ) رنه . فیلسوف و ریاضی دان و فیزیک دان فرانسوی . او1596 م . در لائه ٔ فرانسه متولد شد و در سال 1650 درگذشت . دکارت پس از آنکه دوره ٔ تحصیلات خود را در فلسفه و ریاضیات بسر برد، مدتی در نظام خدمت کرد ودر جنگها شرکت نمود. عاقبت به پا...
-
مکرمت
لغتنامه دهخدا
مکرمت . [ م َ رُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) بزرگی و نوازش . (غیاث ). بزرگی و جوانمردی و مردمی و نوازش . (ناظم الاطباء). بزرگواری . مردمی . جوانمردی . کرم . کرامت . نواخت . مکرمة. ج ،مکارم . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بخل ، ضحاک و من فریدونم مکرمت ملک و...
-
تاریخ جلالی
لغتنامه دهخدا
تاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ ملکی است که بتاریخ جلالی نیز نامیده میشود و این تاریخ بوسیله ٔ هشت تن از ...
-
پنداشتن
لغتنامه دهخدا
پنداشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) گمان بردن . تصور کردن باشد. (برهان قاطع). گمان برده شدن . ظن بردن . ظن کردن . خیال کردن . وهم . (دهار). توهم کردن . اعتقاد داشتن . حِسبان . محسبة. زعم : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پن...
-
هند
لغتنامه دهخدا
هند. [ هَِ ] (اِخ ) پارسی باستان هندو همریشه با سند، در کتیبه های عیلامی هی ایندویش ، اوستا هندو، سنسکریت سینذو به معنی نهر، جویبار، رود سند یا ناحیه ٔ گرداگرد رود سند است و در شاهنامه گاه به فتح اول با کلماتی چون پرند قافیه شده است . (حاشیه ٔ برهان ...
-
مژگان
لغتنامه دهخدا
مژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). جمع مژه . (غیاث ). همه ٔ مژه ها که موهای پلک چشم باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موهای ریزی که لبه ٔ قدامی ک...
-
نوبت
لغتنامه دهخدا
نوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم گاه سرو...
-
طرمطاز
لغتنامه دهخدا
طرمطاز. [ ] (اِخ ) (امیر...) پسر بایجوبخشی ، از امرای عصر الجایتو. وی همان شخصی است که الجایتو را به مذهب شیعه متمایل ساخت و سبب آن بنابر گفته ٔ حافظ ابرو در مجمعالتواریخ آن بود که در تاریخ سنه ٔ اثنین و سبعمائة (702 هَ . ق .) که پادشاه غازان خان بود...
-
بس
لغتنامه دهخدا
بس . [ ب َ ] (ص ، ق ) پهلوی ، وس . پارسی باستان ، وسئی ، وسی . و رجوع کنید به اسفا؛ فهرست لغات پارسی نو. (حاشیه ٔ برهان قاطع، چ معین ) بمعنی بسیار باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (دِمزن ) (غیاث ). بسی . افزون . فراوان . (ناظم الاطباء) (دِمزن )....