کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برمک
لغتنامه دهخدا
برمک . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام جائی و مقامی و ولایتی . (برهان ) (آنندراج ).
-
برمک
لغتنامه دهخدا
برمک . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام جد یحیی بن خالد برمکی ، و ایشان را برامکه گویند. (منتهی الارب ). برمک از بزرگزادگان عجم بود، به خدمت عبدالملک مروان آمد و پایه ای بلند یافت در ندیمی و به عهد هشام بن عبدالملک مسلمان گشت و عقب و نسلش بسیار گشت همه خداوندا...
-
برمک
لغتنامه دهخدا
برمک . [ ب َ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان زیرراه بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 122 تن . آب آن از رودخانه ٔ دالکی و محصول آن غلات و خرماست . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
آل برمک
لغتنامه دهخدا
آل برمک . [ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) برامکه . خانواده ٔ جلیل و کریم ایرانی که در آغازعصر عباسی متصدی کارهای مهم دولت شده و درجات و منصبهای عالی از امارت و وزارت یافته اند. نسبت این خانواده به برمک نام است که گویند در بلخ میزیسته و ریاست بتکده ٔ نوبهار و ...
-
برمک پائین
لغتنامه دهخدا
برمک پائین . [ ب َ م َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . سکنه ٔ آن 187 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
-
دینار آل برمک
لغتنامه دهخدا
دینار آل برمک . [ رِ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن یحیی بن خالد برمکی . چون چهره ٔ زیبایی داشت وی را به دینار آل برمک میخواندند و در نوزده سالگی در گذشته است . (از الوزراء و الکتاب جهشیاری صص 136-137).
-
جستوجو در متن
-
برمکیان
لغتنامه دهخدا
برمکیان . [ ب َ م َ ] (اِخ ) ج ِ برمکی . آل برمک . برامکه . خاندان ایرانی که اجداد آنان عنوان برمک داشتند. رجوع به آل برمک شود : جام کیان بدست شه زمزم مکیان شده برمکیان ز کوه چین گنج عطای شاه را.خاقانی .
-
برمکی
لغتنامه دهخدا
برمکی . [ ب َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به برمک که نام جایگاهی است . (از الانساب سمعانی ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بَرمَک . لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل را از احمد برمک برای کلمه ٔ ملک بمعنی سپیدی بن ناخن شاهد می آورد:ملک از ناخن همی جدا خواهی کرددردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
-
برمکی
لغتنامه دهخدا
برمکی . [ ب َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به برمک ، که نام پدر خالد و جد ابوعلی یحیی و دو پسرش فضل و جعفر است . (از الانساب سمعانی ). واحد برامکة که قومی اند موصوف به جود و کرم . (از اقرب الموارد). کسانی که از نسل برمک باشند. منسوب به طایفه ٔ برمک . ج ، بَ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) فضل بن یحیی بن خالدبن برمک برمکی . رجوع به فضل ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) جعفربن یحیی بن خالدبن برمک . رجوع به جعفر ... شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) یحیی بن خالدبن برمک . رجوع به یحیی ... شود.