کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برملا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برملا
لغتنامه دهخدا
برملا. [ ب َم َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آشکار و ظاهر و هویدا. (آنندراج ). بطور آشکار و بی پرده و در نظر همه . (ناظم الاطباء). علناً : بخواندم برملا و استاد دیوان حاضر بود و جمله ندیمان . (تاریخ بیهقی ص 644). برملا ازخوارزمشاه شکایت کرده سخنان ناملایم گف...
-
جستوجو در متن
-
علانیه کردن
لغتنامه دهخدا
علانیه کردن . [ ع َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهرو آشکار کردن . کاری را برملا کردن . (ناظم الاطباء).
-
سرپوش افتادن
لغتنامه دهخدا
سرپوش افتادن . [ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . برملا گشتن : چون ز خوان اوفتاد سرپوشم خواه بگذار خواه بفروشم .نظامی .
-
سرپوش بردن
لغتنامه دهخدا
سرپوش بردن . [ س َ ب ُدَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . برملا کردن : دوش آن غم دل که می نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش .سعدی .
-
عیب گستردن
لغتنامه دهخدا
عیب گستردن . [ ع َ / ع ِ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خطاها و گناهان کسی رافاش کردن . (فرهنگ فارسی معین ). شایع و منتشر کردن معایب . پخش کردن و برملا ساختن آهو و عیب : در بسته به روی خود ز مردم تا عیب نگسترند ما را.سعدی .
-
زبان گیر
لغتنامه دهخدا
زبان گیر. [ زَ ] (نف مرکب ) در این بیت نظامی بمعنی برملا، بر سر زبانها و فاش آمده : آوازه ٔ عشقشان جهان گیرآواز عتابشان زبان گیر.نظامی (الحاقی ).
-
نانهفته
لغتنامه دهخدا
نانهفته . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) هویدا. ظاهر. بارز. آشکار. واضح . برملا. روشن . لائح . نانهان . نامستور. غیرمستتر. نامخفی .
-
ببازار آوردن
لغتنامه دهخدا
ببازار آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن به بازار. بردن به بازار. || منتشر کردن . فاش و برملا کردن . || کنایه از فاش و رسوا کردن . (از آنندراج ) : عیب صاحب هنران چند ببازار آری چند از آن گلبن پرگل کف پرخار آری .صائب .
-
داستان دیدن
لغتنامه دهخدا
داستان دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) مشهور و برملا دیدن .آشکارا دیدن . مقابل پنهان و مخفی دیدن : هلد بشهر خجند اندرون به پنهانی وزآن بگرد سمرقند داستان بیند.سوزنی .
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م َ ] (از ع ، ص ) پر : خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان آبی به ریق می خورد از ناودان برف . کمال الدین اسماعیل .- ملا شدن ؛ پر شدن : دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم . ناصرخسرو.روحانیان مثلث عطری بساختندوز عطرها...
-
مگو
لغتنامه دهخدا
مگو. [ م َ ] (ص ) نگفتنی . (ناظم الاطباء).- سِرِّ (راز) مگو ؛ رازی که باید در پنهان داشتن آن منتهای کوشش را بجای آورد. سری که افشای آن خطرناک است . گاه نیز به طعن و تمسخر به حرف بی اهمیت یا رازی که برملا شده است اطلاق می شود: این سرّ مگو را کسی که نم...
-
بر روی بزرگی نیاوردن
لغتنامه دهخدا
بر روی بزرگی نیاوردن . [ ب َی ِ ب ُ زُ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) از روی بزرگی ادای خارج کسی (یعنی حرکت زشت و نامناسب او را) بر رو نیاوردن و ظاهر و برملا نکردن . (از آنندراج ) : کنند از وسمه پیرانی که ریش خویش را رنگین همی آرند بر روی بزرگی عیب پیری را.ط...
-
بر روی روز افتادن
لغتنامه دهخدا
بر روی روز افتادن . [ ب َ ی ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بخیه بر روی کار افتادن . ظاهر و آشکار شدن . از نهان برآمدن . فاش شدن . برملا شدن : غم جگرسوز است منع چشم گریان چون کنم راز چون بر روی روز افتاد پنهان چون کنم .لسانی (از فرهنگ خیام ).
-
دبدبه زدن
لغتنامه دهخدا
دبدبه زدن . [ دَ دَ ب َ / ب ِ زَ دَ] (مص مرکب ) طبل زدن . دهل و نقاره زدن . طبلک زدن .- دبدبه ٔ بندگی زدن ؛ آشکارا و برملا اظهار بندگی کردن : با فلک آن دم که نشینی به خوان پیش من افکن قدری استخوان کآخر لاف سگیت میزنم دبدبه ٔ بندگیت میزنم . نظامی .- ...