کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برق و باد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برق برق زدن
لغتنامه دهخدا
برق برق زدن . [ ب َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن .سخت صیقلی بودن . سخت براق بودن . رجوع به برق شود.
-
برق انداز
لغتنامه دهخدا
برق انداز. [ ب َ اَ ] (نف مرکب ) شمخالچی . (ناظم الاطباء).
-
برق بارانی
لغتنامه دهخدا
برق بارانی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . سکنه ٔ آن 150 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
-
برق زده
لغتنامه دهخدا
برق زده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صاعقه زده . که دچار برق زدگی شده باشد.
-
خنده ٔ برق
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ برق . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جستن برق . (آنندراج ) : گریه ها در پرده دارد عیشهای بیگمان خنده ٔ بی اختیار برق باران آورد.صائب (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بهاری
لغتنامه دهخدا
بهاری . [ ب َ ] (ص نسبی )منسوب به بهار که عبارت از موسم گل باشد چنانکه گویند ابر بهاری . (آنندراج ). منسوب به بهار. (ناظم الاطباء). منسوب به بهار. ربیعی . (فرهنگ فارسی معین ). با کلمات ابر و باد و باران و جز اینها ترکیب شود و گاه هم معنی خوش و با طرا...
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب . سُمَهی . سمهاء. واد: مُشتَکِره ؛ باد سخت .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سَیهَک ، سَهوک...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص َ ص َ ] (ع ص ، اِ) باد سرد. (مهذب الاسماء). باد سخت . (دهار). باد سخت و سرد. (ترجمان جرجانی ) (غیاث ). || باد تند. تندباد. (غیاث ). باد بلندآواز. (قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. (منتهی الارب ). || باد سخت سرد. (منتهی الارب ) : جمال خو...
-
دیمة
لغتنامه دهخدا
دیمة. [ م َ ] (ع اِ) باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد. ج ، دَیم و دیوم . (منتهی الارب ). باران آرام بدون رعد و برق . ج ، دیم و ...
-
بادگرد
لغتنامه دهخدا
بادگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) سریع چون باد. صفت اسب و دیگر چارپایان دونده باشد : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه پیل گام و سهل برّ و شخ نورد و راهجوی .منوچهری .
-
صباسرعت
لغتنامه دهخدا
صباسرعت . [ ص َ س ُ ع َ ] (ص مرکب ) در تندروی به مانند باد صبا. تندرو. بشتاب رو : صباسرعتی رعدبانگ ادهمی که بر برق پیشی گرفتی همی . (بوستان ).رجوع به صبا و رجوع به صباصفت شود.
-
برباد
لغتنامه دهخدا
برباد. [ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بر + باد) نیست و نابود. (آنندراج ). خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده . (ناظم الاطباء).- برباد آمدن ؛ بیهوده و بی فایده شدن : از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکاین تحمل که تو دیدی همه برباد آمد. حافظ.- برباد بودن ؛ م...
-
بادرفتار
لغتنامه دهخدا
بادرفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) اسبی که مثل باد تیز رود. (آنندراج ). کسی که تند و بسرعت چون باد رود یا دود : چنین گویند کاسب بادرفتارسقط شد زیر آن گنج گهربار. نظامی .گوری برخاست ، براق سیرت ، برق صورت ، بادرفتار. (سندبادنامه ص 252).من آن بادرفتار گردون ش...
-
اعصار
لغتنامه دهخدا
اعصار. [ اِ ] (ع مص ) باران رسیده شدن . اُعصر القوم (مجهولاً) اعصاراً؛ باران رسیده شدند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باران رسیدن بقوم : اُعصر القوم (مجهولاً)؛ امطروا. (از اقرب الموارد). || درآمدن در عصر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعصر درآم...