کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برقعی
لغتنامه دهخدا
برقعی . [ ب ُ ق َ ] (اِخ ) شاعر معاصر منجیک و منجیک را با او مهاجاتی است . (یادداشت مؤلف ) : ویحک ای برقعی ای تلخ تر از آب فرژتا کی این طبع بد تو که گرفتی سر پژ؟ منجیک .بهیچ روی تو ای خواجه برقعی نه خوشی بگاه نرمی گوئی که آبداده تشی .منجیک .
-
واژههای مشابه
-
علوی برقعی
لغتنامه دهخدا
علوی برقعی . [ ع َ ل َ ی ِ ب ُ ق َ ] (اِخ ) کسی بود که ازبصره خروج کرد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 152).
-
جستوجو در متن
-
روی بند
لغتنامه دهخدا
روی بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) که روی خود یا دیگری را بگیرد. که روی ببندد. || (اِ مرکب ) روبند و نقاب و برقعی که زنان بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به روبند شود.
-
فروهلیدن
لغتنامه دهخدا
فروهلیدن . [ ف ُ هَِ دَ ] (مص مرکب ) فروهشتن . آویختن نقاب ، پرده و جز آن را و پوشاندن چیزی بدان : گر ماه من برافکند از رخ نقاب رابرقع فروهلد به جمال آفتاب را. سعدی .یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل ورنه بشکل شیرین شور از جهان برآور. سعدی .|| از پای درآ...
-
الفت اصفهانی
لغتنامه دهخدا
الفت اصفهانی . [ اُ ف َ ت ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدباقربن محمدتقی معروف به آقانجفی اصفهانی . به سال 1301 بدنیا آمد. او راست : فهرست روضات الجنات . مجمعالاجازات . کشف الحجب . خاندان من و داستان هفت برادر. دیوانش در اصفهان هست . (از الذریعة الی تصانیف الش...
-
فرژ
لغتنامه دهخدا
فرژ. [ ف ُ رُ ] (اِ) گیاهی باشد در غایت تلخی که دفع مرض کناک ، که آن پیچش و زحیر است ، کند و دردشکم را نافع باشد و آن را از ملک چین آورند و بعضی گویند وج است که آن را «اکر» ترکی و گیاه ترکی خوانند و بعضی گویند ریوند است و آن دارویی باشد مشهور به جهت ...
-
فروگذاشتن
لغتنامه دهخدا
فروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما این کار را فروگذاریم . (تاریخ بیهقی ).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جویی از اولیا و از ...
-
جماش
لغتنامه دهخدا
جماش . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) رجل جماش ؛ مرد متعرض زنان ، کان یطلب الرکب الجمیش . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || شوخ . دلربا. دلفریب .فسونکار. فسونساز. (فرهنگ فارسی معین ) : که با یاران جماش آن دل افروزبعزم صید بیرون آمد آن روز. نظامی ...
-
پژ
لغتنامه دهخدا
پژ. [ پ َ ] (اِ) سر عقبه بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). کُتل . بَش . گردنه . گریوه . بند. سرِ کوه : سفر خوش است کسی را که با مراد بوداگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش . خسروانی (از لغت نامه ٔ اسدی ).پنج روز ببود با شکار و پیلان از پژ غورک بگذشتند پس از بژ بگذ...
-
روحانی تفرشی
لغتنامه دهخدا
روحانی تفرشی .[ ی ِ ت َ رِ ] (اِخ ) غلامرضا پسر شکراﷲ متخلص به آزادی . در سال 1314 هَ .ق . در تهران بدنیا آمد. بیشتر اشعار او انتقاد از نقایص اوضاع اجتماعی است و دیوان فکاهیات او به چاپ رسیده است . در روزنامه ٔ فکاهی امیدکه متعلق به آقای کاظم اتحاد ب...
-
تش
لغتنامه دهخدا
تش . [ ت َ ] (اِ) آتش را گویند که عربان نار خوانند. (برهان ). آتش . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : از آن پس نبد زندگانیش خوش ز تیمار زد بر دل خویش تش . فردوسی .ز رستم دل نامور گشت خوش نزد نیز بر دل ز تیمار تش . فردوسی .موسی ان...
-
بادغیس
لغتنامه دهخدا
بادغیس . (اِخ ) بادغیش . بادقیس . ناحیه ای است مشتمل بر قرای بسیار از اعمال هرات و اصل آن بادخیز بوده است که محل هبوب ریاح باشد. (برهان ). تبدیل بادخیز است که ناحیه ای است در خراسان مشتمل بر قرای بسیار از اعمال هرات . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام بلوک...
-
نرمی
لغتنامه دهخدا
نرمی . [ ن َ ] (حامص ) ملاست . (ناظم الاطباء). مقابل زبری . (یادداشت مؤلف ) : مبین نرمی پشت شمشیر تیزگذارش نگر گاه خشم و ستیز. اسدی .پنجم ز ره دست بساوش که بدانی نرمی و درشتی چو ز خر خار گران را. ناصرخسرو. || نعومت . رخاصت . (یادداشت مؤلف ) : تن خن...