کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برقرار
لغتنامه دهخدا
برقرار. [ ب َ ق َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ثابت و برجای . (آنندراج ). مستقر. باقی . ثابت و محکم و برجای . (ناظم الاطباء). بطور ثابت و منصوب . (ناظم الاطباء) : بازرگان گفت جواهر برقرار است . (کلیله و دمنه ). شنیدم که اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری ا...
-
جستوجو در متن
-
محتکی
لغتنامه دهخدا
محتکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) استوار و پایدار و برقرار. (ناظم الاطباء).
-
عهده بندی
لغتنامه دهخدا
عهده بندی . [ ع ُ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) زمانی که برای پرداختن وام معین و برقرار کرده اند. (ناظم الاطباء).
-
نصب شدن
لغتنامه دهخدا
نصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.
-
وطد
لغتنامه دهخدا
وطد. [ وَ طِ ] (ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
توطئه دیدن
لغتنامه دهخدا
توطئه دیدن . [ ت َ / تُو طِ ءَ / ءِ دی دَ] (مص مرکب ) تشریفات برقرار کردن . (ناظم الاطباء).
-
سنگ آسا
لغتنامه دهخدا
سنگ آسا. [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت . برقرار. مستحکم . قایم . محکم . بیحرکت . (ناظم الاطباء).
-
کاترسان
لغتنامه دهخدا
کاترسان . [ رِ ] (اِخ ) نوعی از سنا (سنای چهارصد نفره ) مؤَسَّس در آتن ، توسط «سولون » که بجای آن «کلیستن » مجالس پانصد نفره را برقرار کرد.
-
موصبة
لغتنامه دهخدا
موصبة. [ ص ِ ب َ ] (ع ص )ماده شتری که پیه آن برقرار باشد. (ناظم الاطباء).
-
مردم
لغتنامه دهخدا
مردم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) ساکن . برقرار. (منتهی الارب ). که ادامه یابد و قطع نشود . (از متن اللغة).
-
متأکد
لغتنامه دهخدا
متأکد. [ م ُ ت َ ءَک ْ ک َ ] (ع ص ) مضبوط. || مستحکم . || برقرار. || مکرر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأکد شود.
-
متقرر
لغتنامه دهخدا
متقرر. [ م ُ ت َ ق َرْ رِ ] (ع ص ) برقرار و قرار گرفته و ثابت شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ممکن
لغتنامه دهخدا
ممکن . [ م َ ک َ ] (ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت . (ناظم الاطباء). متمکن .
-
اردو زدن
لغتنامه دهخدا
اردو زدن . [ اُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برقرار ساختن معسکر در جائی .