کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برغشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برغشت
لغتنامه دهخدا
برغشت . [ ب َ غ َ ] (اِ) برغست . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به برغست شود.
-
واژههای همآوا
-
برقشة
لغتنامه دهخدا
برقشة. [ ب َ ق َ ش َ ] (ع مص ) آمیختن و خلط ساختن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خوردن و گرفتن و آمیختن چیزی را. (از منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده شدن . || رنگ برنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لازم اس...
-
جستوجو در متن
-
قنابری
لغتنامه دهخدا
قنابری . [ ق ُ ب َ را ] (ع اِ) سبزی غملول . (اقرب الموارد). نوعی از تره . (منتهی الارب ). اسم عربی غملول است که به فارسی برغست نامند. (فهرست مخزن الادویة) (مهذب الاسماء). تملول . (یادداشت مؤلف ).کملول . (یادداشت مؤلف ). بچند. بژند. سبزج . قُنّابَری...
-
برغست
لغتنامه دهخدا
برغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره ٔ بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی اس...