کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برعکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برعکس
لغتنامه دهخدا
برعکس . [ ب َ ع َ ] (ق مرکب ) بعکس . بالعکس . برخلاف . (آنندراج ). و رجوع به عکس شود.- برعکس کردن ؛ برخلاف آن کردن .- || واژگون کردن . وارونه کردن . معکوس کردن .
-
جستوجو در متن
-
بخلاف
لغتنامه دهخدا
بخلاف . [ ب ِ خ ِ / خ َ ] (ق مرکب ) برعکس . (آنندراج ). بعکس و برعکس و بطور واژگونه و برضد. (ناظم الاطباء). و رجوع به خلاف شود.
-
برخلاف
لغتنامه دهخدا
برخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .
-
مغایر
لغتنامه دهخدا
مغایر. [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) برخلاف و برعکس و برضد و مخالف و ناموافق . (ناظم الاطباء). و رجوع به مغایرت شود.
-
بالعکس
لغتنامه دهخدا
بالعکس . [ بِل ْ ع َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + عکس )برعکس . برخلاف . (ناظم الاطباء). و رجوع به عکس شود.
-
چواسه
لغتنامه دهخدا
چواسه . [ چ َ س َ / س ِ ] (اِ) ضد و برعکس . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
گلپورکان
لغتنامه دهخدا
گلپورکان . [ گ ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خواش و جالق میان امامزاده بابا و گداربربخانه واقع در 196500گزی خواش . ظاهراً این نام مصحف گل پولگان یا برعکس است .
-
اشتاو
لغتنامه دهخدا
اشتاو. [ اِ / اُ ] (اِمص ) بمعنی اشتاب است که شتاب و تعجیل باشد، چه در فارسی با به واو و برعکس تبدیل می یابد. (برهان ). و رجوع به شعوری ج 1 ص 149 شود.
-
اشمرسا
لغتنامه دهخدا
اشمرسا. [ اِ م ِ ] (معرب ، اِ) نوعی از مرو است که کم بوتر از سایر اقسام است . (فهرست مخزن الادویه ). گویا صورتی از اشموسا یا برعکس است . و رجوع به اشموسا شود.
-
سغبین
لغتنامه دهخدا
سغبین . [ س َ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی نوعی از صمغ باشد که بیرون آن سفید و درونش بسرخی مایل است و برعکس نیز گفته اند. (آنندراج ) (برهان ). سکبینج بپارسی سغبین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سکبینج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
رحلاء
لغتنامه دهخدا
رحلاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْحَل . (ناظم الاطباء). شاة رَحْلاء؛ گوسپند سیاه بدن سپیدپشت ویا برعکس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). گوسفندی سیاه پشت . (مهذب الاسماء).
-
متناکث
لغتنامه دهخدا
متناکث . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) همدیگر عهد و پیمان شکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عهد و پیمان شکننده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناکث شود. || مخالف و ناموافق و برعکس . (ناظم الاطباء).
-
متعارض
لغتنامه دهخدا
متعارض . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) خبر و جز آن که خلاف یکدیگر آید. (آنندراج ). برخلاف یکدیگر. برعکس و مخالف و متضاد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تقلیدکننده و چیزی را شبیه و مانند چیز دیگر کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ...
-
معاکسة
لغتنامه دهخدا
معاکسة. [ م ُ ک َ س َ] (ع مص ) مخالفت داشتن و برعکس بودن . (ناظم الاطباء). || عکس کردن کلام . بر عکس کردن سخن . (از اقرب الموارد). || موی پیشانی یکدیگر گرفتن . عِکاس . (از اقرب الموارد). و رجوع به عکاس شود.