کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برطلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برطلة
لغتنامه دهخدا
برطلة. [ ب َ طَ ل َ ] (ع مص ) رشوت دادن کسی را. || سنگ برطیل نهادن در زه حوض . (منتهی الارب ).
-
برطلة
لغتنامه دهخدا
برطلة. [ ب ُ طَ ل َ ] (ع اِ) کلاه . (غیاث اللغات از قاموس ). کلاه قرمز : زن مکرر کرد کای با برطله کیست بر پشتت فروخفته هله ؟ مولوی .و رجوع به برطل شود.
-
برطلة
لغتنامه دهخدا
برطلة. [ ب ُ طُل ْ ل َ ] (ع اِ) سایبان تنگ غیرفراخ . (منتهی الارب ). سایبان تابستانی ، و کلمه نبطی است که در عربی بکار رفته است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
واژههای مشابه
-
برطله
لغتنامه دهخدا
برطله . [ ] (اِخ ) لقب ابوالحسن علی . رجوع به تاریخ قم ص 230 شود.
-
واژههای همآوا
-
برتلة
لغتنامه دهخدا
برتلة. [ ب َ ت ُ ل َ ] (اِ) عطا و بخشش . (آنندراج ). عطا و انعام . (ناظم الاطباء). || قسمی از کلاه تاتاری است که آنرا زیر دستار نهند. (آنندراج ). قسمی از کلاه تاتاری که در زیر عمامه ٔترمه بسر گذارند و رفاده ٔ پیچیده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رشوت دادن
لغتنامه دهخدا
رشوت دادن . [ رِش ْ / رُش ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) ادلاء. (ترجمان القرآن ). اسلال . (تاج المصادر بیهقی ). پاره دادن . رشوه دادن . دادن مال یا پولی برای انجام گرفتن تقاضای نامشروع . بَرْطَله . رشاء. (یادداشت مؤلف ). دهن کسی بستن . دهن کسی شیرین کردن . قف...
-
رشوت
لغتنامه دهخدا
رشوت . [ رِش ْ وَ ] (از ع ، اِ) رُشْوَت . رشوه و پاره و مزد. (ناظم الاطباء). اتاوه . پاره . رشوه . رشوة. برطیل . بَرْطَلَه . پاره ای که برای برآمدن کاری دهند. (یادداشت مؤلف ). آنچه بر کسی دهند تا کارسازی به ناحق کند، و در فارسی قدیم آنرا پاره گویند....
-
طواف
لغتنامه دهخدا
طواف . [ طَ ] (ع مص ) طوف . طوفان . تطواف . (منتهی الارب ). گرد گشتن . گرد چیزی گشتن . (منتخب اللغات ). گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد بر چیزی برآمدن . دور زدن . گردگردی . گشت . گرد درآمدن . (زوزنی ). شوط. تحلس . گرد چیزی گشتن و گردیدن ... وبا لفظ ز...