کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برش بی ارّه خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم برش
لغتنامه دهخدا
نیم برش . [ ب ِ رِ ] (ص مرکب ) نیم برشت . (آنندراج ).
-
خوش برش
لغتنامه دهخدا
خوش برش . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) خوش قطع (جامه ). جامه ای که برش آن نکوست . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از خوش اندام و خوش هیکل است . نه فربه نه لاغر. آنکه ترکیب قد و قامت او نکوست .
-
جستوجو در متن
-
خر و خور
لغتنامه دهخدا
خر و خور. [ خ َ رُ خوَرْ / خُرْ / خو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خر و بار. خر و گاله : گر بقیامت شوی بی خر و خور عمل به که خجالت بری چون بگشایند بار.سعدی .
-
چشته خور
لغتنامه دهخدا
چشته خور. [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) طعمه خور. (آنندراج ). چاشنی خور. چشته خوار. مسته خور. || آنکه مرغوب بی تلاش روزی او شود. (آنندراج ). || کسی که یک بار مزه ٔ چیزی را چشیده و همیشه در آرزوی آن باشد، و چاشت خور نیز گویند. (ناظم ...
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو. نیر اعظم . نیر اکبر. ارنة. شرق . جای آن در فلک چهارم است . (یادداشت مؤلف ) : شکوفه همچو...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وِ ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ). اسم است آن را یا نوبت تب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تب به نوبت و نوبت تب . (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندنی از قرآن و جز آن . یقال قرأت الورد. (منتهی الارب ) . جزئی از قرآن که انسان در هر شب به ق...
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی صاحب رای شافعی گوید شطرنج حلال است ببازمی و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال اس...
-
اندک
لغتنامه دهخدا
اندک . [ اَ دَ ] (ص ، ق ) مقابل بسیار و مقابل بیش و گاهی مقابل فراوان نیز آمده اگر چه هرکدام مترادف هم است . (آنندراج ) . چیز کم . (ناظم الاطباء). کم . مقابل بیش . بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). یسیر. قلیل . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). یسیر.(دهار...
-
اره
لغتنامه دهخدا
اره . [ اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار و تیز است که در بریدن چوب و آهن و جز آن بکار رود. و به تازی منشار خوانند. (صحاح الفرس ). یوسه . منشار. مِقطل ....
-
خواب و خور
لغتنامه دهخدا
خواب و خور. [ خوا / خا ب ُ خوَ / خُرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواب و خوراک . (یادداشت مؤلف ). کنایه از راحتی و بی خیالی و تنبلی : خواب و خور کار تن تیره ست تو مر جانت راچون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور. ناصرخسرو.کسی که قصد ز عالم بخواب و ...
-
چسته خوار
لغتنامه دهخدا
چسته خوار. [ چ َ ت َ / ت ِ خوا / خا] (نف مرکب ) کسی که اطعمه ٔ مرغوب بی تلاش روزی او شود، چرا که «چسته » چیزی خوردنی است . (غیاث ) (آنندراج ). چشته خوار. چشته خور. رجوع به چشته و چشته خور شود.
-
خور و خواب
لغتنامه دهخدا
خور و خواب . [ خوَ / خ ُ رُ خوا / خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمل خوردن و خوابیدن . کنایه از راحت و آسایش است . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر همین خور و خواب است حاصل از عمرت بهیچ کار نیایدحیات بی حاصل . سعدی .بیحاصلی نگر که شماریم مغتنم از عمر آنچه صر...
-
فاطمه اره
لغتنامه دهخدا
فاطمه اره . [ طِ م َ / م ِ اَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنی سخت بی شرم . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه است برای زنانی که حرمت خود و دیگران را نگه ندارند و سخنانشان نیش دار باشد. اصلاً «فاطمه ارّه » نام یکی از قهرمانان هزارویکشب یعنی زن معروف پینه دوز بغدا...
-
مردارخوار
لغتنامه دهخدا
مردارخوار. [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رخمه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عقاب . (زمخشری ). ام جوان . (منتهی الارب ). کرکس و زاغ و مانند آن . (آنندراج ). انوق . جیفه خور. لش خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرغی که مردار می خورد. کرکس . نسر. (ناظم الا...