کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برشنگاری لرزهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم برش
لغتنامه دهخدا
نیم برش . [ ب ِ رِ ] (ص مرکب ) نیم برشت . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نگاری
لغتنامه دهخدا
نگاری .[ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نگار. (فرهنگ فارسی معین ). || نگارین . منقش . مزین . || (اِ) قسمتی از شکمبه ٔ گوسفند که دارای اشکال هندسی مسدس شکل است . شکمبه ٔ گوسفند به سیرابی ، نگاری ، شیردان وهزارلا تقسیم می شود. || ابزار کشیدن شیره ٔتریاک . لو...
-
قل
لغتنامه دهخدا
قل . [ ق ِل ل ] (ع مص ) کم گردیدن . || کم شدن مال کسی . || لاغر وکوتاه شدن . (اقرب الموارد). || (اِ) هسته ٔ خرما یگانه رسته ٔ سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (بحرالجواهر). || لرزه و فسره . (اقرب الموارد): اخذه قل ؛ ای رعدة. (منتهی ...
-
رعدة
لغتنامه دهخدا
رعدة. [ رِ دَ] (ع اِ) رَعدَة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رَعدَة شود.
-
فتحی
لغتنامه دهخدا
فتحی . [ ف َ ] (اِخ ) قزوینی . از شاعران عهد صفوی است . مؤلف تحفه ٔ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست :خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی .(از تحفه ٔ سامی ص 149).
-
شکربوسه
لغتنامه دهخدا
شکربوسه . [ ش َ ک َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بوسه ٔ شیرین و شکرین : بوسه ای از لب تو خواهم وشعر از لب توکه شکربوسه نگاری و غزل گوی غزال . فرخی .به یاد بوسه منه خوان خوردنی که بودتفاوتی ز شکربوزه تا شکربوسه .نزاری قهستانی .
-
علی محفوظ
لغتنامه دهخدا
علی محفوظ. [ ع َ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محفوظ وشاحی اسدی کاظمی . وی ادیب و شاعر و فقیه بود و در سال 1274 هَ . ق . درگذشت . او را مجموعه ای است ادبی در نامه نگاری (نظم و نثر) که بین او و همسرش رد و بدل شده است . (از معجم المؤلفین ).
-
کوه جگر
لغتنامه دهخدا
کوه جگر. [ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم صاحب حوصله و دلیر و شجاع باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم شجاع و دلاور. (آنندراج ). کنایه از شجاع ، دلیر و دلاور. (از فرهنگ فارسی معین ) : دریاکشان کوه جگر باده ای به کف کز تف به کوه لرزه ٔ دری...
-
هفت عضو
لغتنامه دهخدا
هفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] (اِ مرکب ) هفت اندام . هفت اعضا : گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت راگفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر. ناصرخسرو.پرتو حالی که او هیزم نهادلرزه ای بر هفت عضو من فتاد. مولوی .رجوع به هفت اندام شود.
-
رعمه
لغتنامه دهخدا
رعمه . [ ] (اِخ ) (به معنی لرزه ) 1- نوه ٔ حام بن نوح . 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریه ٔ رعمه نوه ٔ حام می باشند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
شاره
لغتنامه دهخدا
شاره . [ رِ ] (اِخ ) مجسمه ساز یونانی از اهالی لیندو (جزایر رودس ) شاگرد لیزیپ است مجسمه ٔ عظیم الجثه ٔ مفرغی آپولون که به مجسمه ٔ غول پیکر رودس معروف و یکی از عجائب سبعه ٔ عالم بشمار است ؛ در مدخل خلیج رودس بر پابوده و بر اثر زمین لرزه ای واژگون گشت...
-
افکل
لغتنامه دهخدا
افکل . [ اَ ک َ ] (ع اِ) لرزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اَفاکِل . (مهذب الاسماء): یقال : اخذه افکل ؛ اذا ارتعد من برد او خوف . (ناظم الاطباء). || گروه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء): یقال : قد جاؤا بافکلهم . (ناظم الاطباء). || ...
-
ارتجاج
لغتنامه دهخدا
ارتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرز. لرزه . لرزیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). زلزال . زلزله . رجف . رجفه . جنبیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). تزعزع . اضطراب . اهتزاز : گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج .مولوی (داستان رنجور شدن استاد مع...
-
نوبه
لغتنامه دهخدا
نوبه . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نوبت . مره . دفعه . || دوران . دوره . زمان . هنگام . نوبت : نوبه ٔ زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست . حافظ. || نقاره . نوبت : عالم جان خاص توست نوبه فروکوب هین گوهر دل خاک توست رد مکن...