کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برسم
لغتنامه دهخدا
برسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از ان...
-
واژههای مشابه
-
برسم چین
لغتنامه دهخدا
برسم چین . [ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) کاردی بود که دسته ٔ آن هم از آهن باشد و فارسیان بدان برسم از درخت ببرند. (برهان ) (آنندراج ) و رجوع به برسم شود.
-
جستوجو در متن
-
برسوم
لغتنامه دهخدا
برسوم . [ ب َ ] (اِ) برسم شاخه ٔ درخت گز. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به برسم شود.
-
برسمدان
لغتنامه دهخدا
برسمدان . [ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) ظرفی است مدور و دراز مانند قلمدانی که اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند. (برهان ) (آنندراج ). دو هلال وار فلزی با پایه ٔ بلند که بر سه پایه قرار دارد و آن دو را به فاصله از یکدیگر برزمین قرا...
-
آلامد
لغتنامه دهخدا
آلامد. [ م ُ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) بِرَسْم . به آئین . چنانکه باب است .
-
راه دانستن
لغتنامه دهخدا
راه دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) ره دانستن . برسم و راه واقف بودن . آشنا بودن به رسم و آداب .
-
علی الرسم
لغتنامه دهخدا
علی الرسم . [ ع َ لَرْ رَ] (ع ق مرکب ) برسم . چنانکه رسم است . برحسب مرسوم .
-
پادیاو
لغتنامه دهخدا
پادیاو. (اِ مرکب ) پادیاب . شستن و پاکیزه ساختن چیزها با دعا خواندن باشد به لغت زند و پازند. (برهان ). رجوع به برسم شود.
-
بطرز
لغتنامه دهخدا
بطرز. [ ب ِ طَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ، ق مرکب ) بطریق و بروش و برسم و مانند. (ناظم الاطباء). رجوع به طرز شود.
-
سخت ساق
لغتنامه دهخدا
سخت ساق . [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت قدم . (رشیدی ) : برسم چاکران چون سخت ساقان کمر دربست بر درگاه خاقان . امیرخسرو (از آنندراج ).|| پرزور. (آنندراج ).
-
مبرسم
لغتنامه دهخدا
مبرسم . [ م ُ ب َ س َ ] (ع ص ) مبتلا به بیماری برسام . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نعت از برسم . (منتهی الارب ). ج ، مبرسمین .
-
برمغاز
لغتنامه دهخدا
برمغاز. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) شاگردانه را گویند و آن زری است اندک که بعد از اجرت استاد برسم انعام به شاگرد دهند. (برهان ) (از آنندراج ). دستاران . برمغازه .
-
خاص پورتانده
لغتنامه دهخدا
خاص پورتانده . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از نواحی هند است که برسم اقطاع در زمان سلطان ابراهیم لودی به حسن نام دادند رجوع به تاریخ شاهی ص 174 شود.