کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برزیدن
لغتنامه دهخدا
برزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) ورزیدن است که مواظبت و مداومت کردن باشد در کاری . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). عمل کردن به . (یادداشت مؤلف ): المحالمة؛ با کسی حلم برزیدن . (المصادر زوزنی ). التحنف ؛ دین حنفی برزیدن . (المصادر زوزنی ) : و امروز...
-
جستوجو در متن
-
برزش
لغتنامه دهخدا
برزش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از برزیدن . رجوع به برزیدن شود.
-
محالمة
لغتنامه دهخدا
محالمة.[ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی حلم برزیدن . (المصادر زوزنی ). با کسی دوستی برزیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
برزیده
لغتنامه دهخدا
برزیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از برزیدن ، کرده . عمل کرده . معمول داشته : و سلوک شیوه ٔ رشاد ببرزیده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به برزیدن شود.
-
مخالمة
لغتنامه دهخدا
مخالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی دوستی برزیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). دوستی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
تغازل
لغتنامه دهخدا
تغازل . [ ت َ زُ ] (ع مص ) بایکدیگر عشق برزیدن . (زوزنی ). عشق ورزیدن . (دهار). با هم به غزل سخن گفتن و عشق ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکلف غزل . (اقرب الموارد).
-
مخالقة
لغتنامه دهخدا
مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] (ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن . (تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ). با کسی خلق نیکو برزیدن . (زوزنی ). معاشرت کردن با کسی به خوش خوئی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفتی
لغتنامه دهخدا
تفتی . [ ت َ ف َت ْ تی ] (ع مص ) جوانی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان ،یقال : فتیت البنت فتفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در خانه مقیم شدن و پردگی گردیدن و بازایستادن دختر از بازی ...
-
کرو
لغتنامه دهخدا
کرو. [ ک َرْوْ ] (ع مص ) کندن زمین را. || برآوردن چاه را به چوب و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برزیدن چاه . (تاج المصادر). || بارها کردن کاری را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بشتافتن ستور و دست و پای ناهموار...
-
تحنف
لغتنامه دهخدا
تحنف . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) تحنف به ...؛ میل کردن بسوی وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || خود را ختنه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(قطر المحیط). || کناره گرفتن از پرستش بتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قط...
-
ضرس
لغتنامه دهخدا
ضرس . [ ض َ ] (ع مص ) گزیدن سخت . (منتهی الارب ). سخت گزیدن . (منتخب اللغات ). || سخت شدن روزگار بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). سختی زمانه . || سکوت تمام روز تا شب . (منتهی الارب ). خاموش بودن تا شب . (منتخب اللغات ). || بریدن بینی شتر به س...
-
ورزیدن
لغتنامه دهخدا
ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) برزیدن . کار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).عمل کردن . به کار بردن . || کوشیدن . جهد کردن . کوشش و سعی نمودن . (ناظم الاطباء). || پیاپی انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیر...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...