کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کولان
لغتنامه دهخدا
کولان . [ کو / ک َ ] (ع اِ) گیاه بردی و علف . (منتهی الارب ). گیاه بردی و واحد آن کولانة است . (از اقرب الموارد). گیاه بردی . (ناظم الاطباء). || گیاهی است مانند بردی که در آب روید. (منتهی الارب ). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن محمد بردی شافعی . رجوع به ابومنصور بردی و رجوع به محمد... شود.
-
فافیر
لغتنامه دهخدا
فافیر. (معرب ، اِ) بردی . پاپیروس . (یادداشت بخط مؤلف ). اسم بردی است . (فهرست مخزن الادویه ). به لغت مصر قسمی از بردی است که از او کاغذ سازند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فافیرا.فافیورس . فافیروس . پاپیروس . رجوع به پاپیروس شود.
-
ساربوقا
لغتنامه دهخدا
ساربوقا. (اِخ ) رجوع به بردی بیگ شود.
-
لوئی
لغتنامه دهخدا
لوئی . (اِ)پشم مانندی که بر سر جگن هست و آن را با آهک بیامیزند و صاروج سازند. پنبه ٔ سرِ نی باشد که در ساروج آمیزند استواری را. چیزی چون پنبه ٔ بر سر شاخه های نی که در ساروج آمیزند. جالِحه . کخ . لُخ . دُخ . دوخ . بَردی . پیزُر. کرَک . قطن برَدی . طو...
-
لهالا
لغتنامه دهخدا
لهالا. [ ] (هندی ، اِ) به هندی بردی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
بربیر
لغتنامه دهخدا
بربیر.[ ب َ ] (اِ) پاپیروس . بردی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دق
لغتنامه دهخدا
دق . [ دَ ] (اِ) نوبت بازی شطرنج و نرد و غیره ، چه اگر گویند چند دق در فلان بازی بردی یا باختی یعنی چند داو بردی و چند داو باختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
فیلکون
لغتنامه دهخدا
فیلکون . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) بردی ، که گیاهی است . (منتهی الارب ) بردی . پیزر. (یادداشت مؤلف ). || قیر یا زفت که بر کشتی و آوندها مالند. || (ص ) پست . (منتهی الارب ).
-
حفا
لغتنامه دهخدا
حفا. [ ح َ ] (ع اِ) پیزر. بردی . تک . دوخ . لوخ . پاپیروس پاپورس . و صاحب منتهی الارب گوید: حفا؛ گیاه بردی که در فارسی تک گویند یا بردی سبز که هنوز از بیخ برکنده نباشند و یا بیخ بردی سپید که آنرا خورند. (منتهی الارب ). ریشه ٔ سفید بردی . بیخ دوخ . ||...
-
زوبین
لغتنامه دهخدا
زوبین . (اِخ ) نام پسر پیران است . (جهانگیری ) : رسانید زوبین بر ما پیام یکایک همه هر چه بردی تو نام .فردوسی (از جهانگیری ).
-
فافردوس
لغتنامه دهخدا
فافردوس . [ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی بردی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). پاپیروس . رجوع به فافیر و پاپیروس شود.
-
فافیورس
لغتنامه دهخدا
فافیورس . [ ] (معرب ، اِ)بردی . (فهرست مخزن الادویه ). صورت غلطی از فافیروس معرّب پاپیروس است . رجوع به پاپیروس و فافیروس شود.
-
محتفی
لغتنامه دهخدا
محتفی ٔ. [ م ُ ت َ ف ِءْ ] (ع ص ) از بن برکننده . || برکننده ٔ گیاه بردی از بیخ . (ناظم الاطباء).
-
پوزه سنقری
لغتنامه دهخدا
پوزه سنقری . [ زَ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام محلی در راه شیراز و اردکان میان شیراز و مسجد بردی در سه هزارگزی شیراز.