کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردبار
لغتنامه دهخدا
بردبار. [ ب ُ ] (ص مرکب ) حلیم . (دهار) (ترجمان القرآن ). حمول . متحمل . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاب آورنده و تحمل کننده . (برهان ) (انجمن آرا).صابر. صبور. (یادداشت مؤلف ). پرحوصله . شکیبا. باصبر و با تحمل و پذیرفتار. (ناظم الاطباء) : گشاده دلان را ...
-
جستوجو در متن
-
محلم
لغتنامه دهخدا
محلم . [ م ُ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که بردبار میگرداند و امر به بردباری می کند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بردبار گرداننده . (آنندراج ). رجوع به تحلیم شود.
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ آنی . سخت گرم . || نزدیک . || بردبار.
-
اتقار
لغتنامه دهخدا
اتقار. [ اِت ْ ت ِ] (ع مص ) آهستگی کردن . || بردبار گشتن .
-
بشکیبیدن
لغتنامه دهخدا
بشکیبیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شکیبیدن . بردبار بودن . صبر کردن . رجوع به شکیبیدن شود.
-
توقر
لغتنامه دهخدا
توقر.[ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) وقار نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آهستگی نمودن و بردبار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آهسته و بردبار شدن . (از اقرب الموارد). حرمت نگاه داشتن . (آنندراج ).
-
دیرخشم
لغتنامه دهخدا
دیرخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) که دیر به خشم آید. بردبار. صبور. حلیم : بزرگی دیرخشم و زود عفو است کریمی کامکار و بردبار است . مسعودسعد.سلطان ارسلان خوب طلعت ، نیکوسیرت ، باحیا و حمیت بود دیرخشم زودرضا. (راحةالصدور راوندی ).
-
متوقر
لغتنامه دهخدا
متوقر. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آهستگی نماینده و بردبار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). صابر و بردبار و آهستگی نماینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توقر شود.
-
شوقلة
لغتنامه دهخدا
شوقلة. [ ش َ ق َ ل َ ] (ع مص ) بردبار شدن و صاحب حلم شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
فراخ حوصله
لغتنامه دهخدا
فراخ حوصله . [ ف َ ح َ / حُو ص ِ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) کنایت از بردبار و باوقار. (آنندراج ).
-
فراخ خو
لغتنامه دهخدا
فراخ خو. [ ف َ ] (ص مرکب ) واسعالذراع . (منتهی الارب ). خوشخو. بردبار. فراخ حوصله . رجوع به فراخ حوصله شود.
-
وقارة
لغتنامه دهخدا
وقارة. [ وَ رَ ] (ع مص ) وَقار. آهسته و بردبار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وقار شود.
-
وقر
لغتنامه دهخدا
وقر. [ وَ ق ُ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد بردبار و آهسته کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
آنی
لغتنامه دهخدا
آنی . (ع ص ) آن . آب بغایت گرم . (مهذب الاسماء). || مرد بغایت بردبار.