کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برداشتن
لغتنامه دهخدا
برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع. (ترجمان القرآن ). رفع کردن . بلند کردن . (آنندراج ). نبر. (منتهی الارب ). بالا گرفتن . بر بردن . بالا بردن : الشغر؛ پای برداشتن سگ تا بول کند. (تاج المصادر بیهقی ) : فرود آمد از اسب دستان سام سراپرده زد زال و برد...
-
واژههای مشابه
-
علم برداشتن
لغتنامه دهخدا
علم برداشتن . [ ع َ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) حمل علم . برگرفتن علم . || میدان گرفتن . (ناظم الاطباء). || کنایه از عزاداری و سوگواری . (آنندراج ) : پیش از آن دم که بسوزد ز وفاداریهاشمع در ماتم پروانه علم بردارد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
کام برداشتن
لغتنامه دهخدا
کام برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کام برگرفتن . کام گرفتن . کام یافتن . کامروا گشتن . بمراد رسیدن : برگرفت از لبش بزور و بزرهمه کامی که می توان برداشت . اوحدی . || کام برداشتن و برگرفتن ، آن است که چون طفل متولد شود قابله بانگشت عسل کام او بردارد ...
-
گود برداشتن
لغتنامه دهخدا
گود برداشتن . [ گ َ / گُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گود کردن زمینی برای ساختن چیزی . خاک برداری کردن . رجوع به گود شود.
-
گام برداشتن
لغتنامه دهخدا
گام برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) براه افتادن . رفتن . || اقدام کردن . عمل کردن : به کام دل خویش برداشت گام شد، شاد دل ، یافته کام و نام . فردوسی .به بهزادبنمای زین و لگام چو او رام گردد تو بردار گام . فردوسی .- گام از چیزی برداشتن ؛ از سر چیزی گ...
-
کوس برداشتن
لغتنامه دهخدا
کوس برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس بستن . رجوع به کوس بستن شود.
-
گرده برداشتن
لغتنامه دهخدا
گرده برداشتن . [ گ َ دَ / دِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طراحی کردن .نوعی عکس برداری با خاکه ٔ زغال و جز آن : شد غبارآلوده خط روی چون گلنار توحسن گویی گرده برمیدارد از رخسار تو. سعید اشرف (از آنندراج ).[ گر ] از خاک مانی قلم داشتی (؟) ز دشت نجف گرده برداشتی...
-
نعره برداشتن
لغتنامه دهخدا
نعره برداشتن . [ ن َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غریو کردن . فریاد و فغان کردن : به شهر اندرون نعره برداشتندوز آن پس همه شهر بگذاشتند. فردوسی .سپه یکسره نعره برداشتندسنان ها به ابر اندر افراشتند. فردوسی .سوی پهلوان روی برگاشتندوز آن دیدگه نعره برداش...
-
نمره برداشتن
لغتنامه دهخدا
نمره برداشتن . [ ن ُ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ثبت کردن و نوشتن نمره ای که نمودار و شاخص چیزی است ، مثلاًدر راهنمائی و رانندگی ، شماره ٔ اتومبیلی را که راننده اش مرتکب خلافی شده است برای اخذ جریمه ثبت کردن .
-
نقاب برداشتن
لغتنامه دهخدا
نقاب برداشتن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب )نقاب برافکندن . نمایان شدن . روی نمودن : نقاب شرم چو لاله ز روی بردارندچو ماه و مهرسر و روی در نقاب کنند.مسعودسعد.
-
سغ برداشتن
لغتنامه دهخدا
سغ برداشتن . [ س َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سغ برداشتن کودکی را عملی است که با نوزادان کنند و با انگشت کام او را افشرند تا برتر شود. (یادداشت مؤلف ).
-
صورت برداشتن
لغتنامه دهخدا
صورت برداشتن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرح برداشتن . (آنندراج ). تصویر برداشتن . عکس گرفتن : قضا ز پایه ٔ قدر تو صورتی برداشت زمانه نام نهادش سپهر کیوانی . حاج محمدخان قدسی (از آنندراج ).|| سیاهه کردن اسباب و اثاثه را. ثبت کردن اثاثه و دیگر چیزی را...
-
عقده برداشتن
لغتنامه دهخدا
عقده برداشتن . [ ع ُ دَ / دِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غم یا عقده ٔدل برداشتن . غم و غصه ٔ دل از بین بردن : دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت .سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
عکس برداشتن
لغتنامه دهخدا
عکس برداشتن . [ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر شخص یا شی ٔ یا منظره ای را به وسیله ٔ دستگاه عکاسی گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ).