کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برداشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برداشت
لغتنامه دهخدا
برداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقس...
-
واژههای مشابه
-
برداشت کردن
لغتنامه دهخدا
برداشت کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آغازیدن . برداشت کردن سخنی یا حرفی . ابتدا کردن بدان : همینکه برداشت کرد دانستم چه خواهد گفت . تهنید؛ برداشت کردن دشنام را. (منتهی الارب ). || گفتن . (یادداشت مؤلف ). || از دخل یا صندوق مشترک یا انحصاری مبلغی ...
-
جستوجو در متن
-
صحراریز
لغتنامه دهخدا
صحراریز. [ ص َ ] (نف مرکب ) ریزان در صحرا. ریزنده در بیابان : وز آنجاراه صحرا تیز برداشت چو دریا اشک صحراریز برداشت .نظامی .
-
بفرزندی برداشتن
لغتنامه دهخدا
بفرزندی برداشتن . [ ب ِ ف َ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پسرخواندگی گرفتن . (آنندراج ) : چرخ آنروز که گهواره ز پیشم برداشت پدر عشق بفرزندی خویشم برداشت . میرزاملک مشرقی (از آنندراج ).دل همان روز پدر از من شیدا برداشت که بفرزندیم این عشق جگرخا برداشت . واق...
-
کاشت
لغتنامه دهخدا
کاشت . (مص مرخم ) زراعت کردن و این ماضی بمعنی مصدر است . (غیاث ). کاشتن . کشت و زراعت . (ناظم الاطباء). کشت .زرع . برزیگری کاشت است و داشت و برداشت . یعنی برزگرخوب آنست که خوب تواند کاشتن و نیک تواند آبیاری و حراست کردن و ببایست تواند درودن و احصا کر...
-
بانگ برداشتن
لغتنامه دهخدا
بانگ برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد زدن . صدا بلندکردن . بصدا درآمدن . عج . (منتهی الارب ) : بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181).جمله با وی بانگها برداشتندکان حریصان کاین سبب ها داشتند. مولوی .مؤذن با...
-
بهره برداری
لغتنامه دهخدا
بهره برداری . [ ب َ رَ / رِ ب َ ] (حامص مرکب ) استفاده از سود چیزی . || عمل برداشتن حاصل زراعت . (فرهنگ فارسی معین ). برداشت حاصل . برداشت محصول . برخوردن از سود و نفع. عمل برداشتن حاصل ازکشتی یا کارخانه ای و غیره . برداشت دخل گرو کردن و حاصل مزرعه ی...
-
عقده برداشتن
لغتنامه دهخدا
عقده برداشتن . [ ع ُ دَ / دِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غم یا عقده ٔدل برداشتن . غم و غصه ٔ دل از بین بردن : دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت .سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
دل جستن
لغتنامه دهخدا
دل جستن . [ دِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دلجویی کردن . دلداری دادن . استمالت : از آن می خورد و زآن گل بوی برداشت پی دل جستن دلجوی برداشت . نظامی .دلم بجو که قدت همچو سرو دلجویست سخن بگو که کلامت لطیف و موزونست .حافظ.
-
طبق پوش
لغتنامه دهخدا
طبق پوش . [ طَ ب َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مکبة. سرپوش : گفت برخیز و این ورق برداروین طبق پوش ازین طبق بردار. نظامی .حریفی جنس دید و خانه خالی طبق پوش از طبق برداشت حالی . نظامی .طبق پوش برداشت ازخوان دُرز دُر دامن شاه را کرد پُر.نظامی .
-
نعم گفتن
لغتنامه دهخدا
نعم گفتن . [ ن ِ ع َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بله گفتن . قبول کردن . اجابت کردن : نعم گفت و برجست و برداشت گام که دانست خلقش علیه السلام .سعدی .
-
شومی
لغتنامه دهخدا
شومی . (اِ) (اصطلاح کشاورزی ) یک بغل غله که چاهخو ودشتبان هنگام برداشت و پیش از کوبیدن غله بردارند وآن پنج شش من تبریز غله است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیمه ره
لغتنامه دهخدا
نیمه ره . [ م َ / م ِ رَه ْ ] (اِ مرکب ) نیمه راه . وسط راه . بین راه : همرهان رابه نیمه ره بگذاشت راه دریای بی رهی برداشت . نظامی .رجوع به نیم راه و نیمه راه شود.