کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردارنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردارنده
لغتنامه دهخدا
بردارنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) رافع. (دهار). بلندکننده .بر بالا برنده . || برافرازنده . افراشته کننده : سپاس خدای را که بردارنده ٔ این ایوان است . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). || از میان برنده . زایل کننده . نابودکننده : و عسل میوه و حاصل منج ا...
-
جستوجو در متن
-
مزدمل
لغتنامه دهخدا
مزدمل . [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) بردارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یکبار بردارنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
بردارندگی
لغتنامه دهخدا
بردارندگی . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بردارنده . رجوع به بردارنده شود.
-
طبردار
لغتنامه دهخدا
طبردار. [ طَ ب َ ] (نف مرکب ) حامل طبر. بردارنده ٔ طبر.
-
دست بدارنده
لغتنامه دهخدا
دست بدارنده . [ دَ ب ِ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) تارک . (یادداشت مرحوم دهخدا). دست بردارنده . رهاکننده .
-
شن بردار
لغتنامه دهخدا
شن بردار. [ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده ٔ شن . حمل کننده ٔ شن و ماسه .
-
فیلم بردار
لغتنامه دهخدا
فیلم بردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) فیلم بردارنده . کسی که فیلم سینمائی برمیدارد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
مقلع
لغتنامه دهخدا
مقلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) بردارنده و بلندکننده ٔ بادبان کشتی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقلاع شود.
-
بلندکننده
لغتنامه دهخدا
بلندکننده . [ ب ُ ل َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بردارنده . رافع. ناتق . و رجوع به بلند کردن شود.
-
گوهرچین
لغتنامه دهخدا
گوهرچین . [ گ َ / گُو هََ ] (نف مرکب ) چیننده ٔ گوهر. بردارنده ٔگوهر از راه یا از روی زمین . برگزیننده ٔ گوهر. || کنایه از چیننده ٔ کلمات نغز و فصیح باشد.
-
عکس بردار
لغتنامه دهخدا
عکس بردار. [ ع َ ب َ ] (نف مرکب ) عکس بردارنده . آنکه با دوربین عکاسی عکس شخص یا شی ٔ یا منظره ای را گیرد. (فرهنگ فارسی معین ). عکاس .
-
جامعالاطراف
لغتنامه دهخدا
جامعالاطراف . [ م ِ عُل ْ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آنچه یا آنکه در آن رعایت جانبها شده باشد، چنانکه در هیچ قسمتی اهمال نشده باشد. در بردارنده ٔ همه ٔ جوانب . || (در فضل ) جامع بودن ؛ کمال فضل را داشتن . || (در جسم ) کامل بودن آن .
-
راعوف
لغتنامه دهخدا
راعوف . (ع اِ) راعوف البئر؛ سنگی که بر سر چاه گذارند تا آب بردارنده روی آن بایستد. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
شانف
لغتنامه دهخدا
شانف . [ ن ِ ] (ع ص ) اعراض کننده و روی گرداننده . و یقال : انه ُ لشانف عنا بانفه ؛ او بردارنده و بلند کننده است خود را از ما. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).