کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برتری
لغتنامه دهخدا
برتری . [ ب َ ت َ ] (حامص مرکب ) فضل . علاء. (دستوراللغة). علو. اعتلا. تفوق . رجحان . مزیت . بالاتری . اعلائی . ارفعی . رفعت . (یادداشت مؤلف ). بزرگی . فزونی : جز برتری نجویی گویی که آتشی جز راستی نیابی گوئی ترازویی . رودکی .وگر باز گرددسوی شهریارتر...
-
جستوجو در متن
-
امتیاز یافتن
لغتنامه دهخدا
امتیاز یافتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن . رجحان داشتن .
-
چربندگی
لغتنامه دهخدا
چربندگی . [ چ َ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) برتری داشتن در وزن . فزونی داشتن در وزن .
-
تفاضل داشتن
لغتنامه دهخدا
تفاضل داشتن . [ ت َ ض ُ ت َ ] (مص مرکب ) افزونی داشتن . برتری داشتن . (ناظم الاطباء).
-
فزونی سگالیدن
لغتنامه دهخدا
فزونی سگالیدن . [ ف ُ س ِ دَ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . فزونی جستن . اندیشه ٔ برتری در سر پرورانیدن : نبینی که این بدکنش ریمنافزونی سگالد همی بر منا؟ فردوسی .رجوع به فزونی و فزونی جستن شود.
-
فضل ستای
لغتنامه دهخدا
فضل ستای . [ ف َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ فضل و برتری کسی . آنکه دیگران را به فضل و دانش و برتری بستاید : فضل تو همی گوید هر فضل ستایی مدح تو همی خواند هر مدحت خوانی .فرخی .
-
علاء
لغتنامه دهخدا
علاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) بزرگواری . (دستوراللغة). بزرگوار شدن در شرف و بلندی و بزرگواری . (دستورالاخوان ). || برتری . (دستور اللغة). رجوع به علا شود.
-
فاضل آمدن
لغتنامه دهخدا
فاضل آمدن . [ ض ِ م َ دَ ] (مص مرکب )افزون شدن . برتری یافتن . رجوع به فاضل و فضل شود.
-
فاضل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
فاضل گردانیدن . [ ض ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن . رجوع به فاضل شود. || دانشمند گردانیدن . تعلیم دادن . رجوع به فضل و فاضل شود.
-
فائق آمدن
لغتنامه دهخدا
فائق آمدن . [ ءِ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . برتری یافتن . رجوع به فائق و فائق شدن شود.
-
هم مانند
لغتنامه دهخدا
هم مانند. [ هََ ن َن ْ ] (ص مرکب )همانند. ماننده به یکدیگر : دانش جستن برتری جستن باشد بر همسران و هم مانندان . (قابوسنامه ).
-
تحتید
لغتنامه دهخدا
تحتید. [ ت َ ] (ع مص ) برگزیدن چیزی را برای خالص و نفیس بودن آن . (منتهی الارب ). اختیار کردن چیزی برای خلوص و برتری آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
پیش کسوتی
لغتنامه دهخدا
پیش کسوتی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) حالت پیش کسوت . یکی از مدارج طریقت . || قدمت و برتری در پهلوانی زورخانه .
-
زبری
لغتنامه دهخدا
زبری . [ زَ ب َ ] (حامص ) ظلم و ستم و زبردستی و تعدی . (ناظم الاطباء). برتری . تسلط. بالادست بودن .