کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برتر
لغتنامه دهخدا
برتر. [ ب َ ت َ] (ص تفضیلی ) اعلی . (ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. (ناظم الاطباء). بلندتر و اعلی . (آنندراج ). افضل . اجل . مقابل فروتر. بالاتر. (ناظم الاطباء). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل . مقابل پست تر : بفرمان او گردد این آسمان که او ...
-
جستوجو در متن
-
هفت انجم
لغتنامه دهخدا
هفت انجم . [ هََ اَ ج ُ ] (اِ مرکب ) هفت ستاره . هفت اختر : آنکه ملکش برتر از نوبت تنندبرتر از هفت انجمش نوبت زنند.مولوی .
-
بالا نشسته
لغتنامه دهخدا
بالا نشسته . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در جای بالا قرار گرفته باشد. نشسته در مقام برتر. || برتر. مقدم . پیش .
-
بافضل
لغتنامه دهخدا
بافضل . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: با + فضل ) برتر.
-
لذت گستر
لغتنامه دهخدا
لذت گستر. [ ل َذْ ذَ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) لذت بخش : مغز خود از مرتبه ٔ خوش برتر است برتر است از خوش که لذت گستر است .مولوی .
-
رجیح
لغتنامه دهخدا
رجیح . [ رَ] (ع ص ) باتفوق و بارجحان و برتر. (ناظم الاطباء).
-
فوقان
لغتنامه دهخدا
فوقان . [ ف َ وَ ] (ع مص ) برتر شدن از یاران خود در مرتبه . (منتهی الارب ).
-
بالا نشاندن
لغتنامه دهخدا
بالا نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بالا نشانیدن . در فوق قرار دادن . بر صدر جای دادن . در بالا قرار دادن . ببالا نهادن . جای دادن در مقام برتر. || بمجاز احترام گزاردن . محترم داشتن . توقیرکردن . برتر داشتن . بزرگی بخشیدن : فرستاده ٔ شاه را پیش خواند...
-
نوباوگی
لغتنامه دهخدا
نوباوگی . [ ن َ / نُو وَ / وِ ] (حامص مرکب ) نوباوه بودن . رجوع به نوباوه شود : دهم چار چیزش که بی پنجمندبه نوباوگی برتر از انجمند.نظامی .
-
عجب نمودن
لغتنامه دهخدا
عجب نمودن . [ ع ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . خود را برتر دانستن . رجوع به عُجب شود.
-
عالی رتبه
لغتنامه دهخدا
عالی رتبه . [ رُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) عالی مرتبت . آنکه را مقام بالا و برتر باشد.
-
تازه اندرز
لغتنامه دهخدا
تازه اندرز. [ زَ / زِ اَ دَ ] (اِ مرکب ) اندرز تازه . اندرز نو : بگویم یکی تازه اندرز نیزکه آن برتر از دیده و جان و چیز. فردوسی .رجوع به تازه شود.
-
رجحان دادن
لغتنامه دهخدا
رجحان دادن . [ رُ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن . فضیلت نهادن . برتر شمردن . مزیت دادن . تفوق دادن . ترجیح دادن . افزون شمردن . افزونی دادن .
-
لوور
لغتنامه دهخدا
لوور. [ لووْرْ ] (اِخ ) (موزه ٔ...) موزه ٔ معروفی به پاریس و آن از حیث احتواء بر آثار ایران قدیم برتر از دیگر موزه هاست .