کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برتافته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برتافته
لغتنامه دهخدا
برتافته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی مرکب از برتافتن . رجوع به برتافتن و تافتن شود: عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ).- برتافته شدن ؛ خشمگین شدن . رجوع به تافته شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
واسوخته
لغتنامه دهخدا
واسوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برتافته : چشمهای واسوخته دارد. (از یادداشت مؤلف ).
-
برتافتگی
لغتنامه دهخدا
برتافتگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برتافته . برگشتگی . || پیچیدگی و پیچش . (ناظم الاطباء). || خشمگینی و آشفتگی . رجوع به برتافتن شود.
-
عزوف
لغتنامه دهخدا
عزوف . [ ع َ ](ع ص ) دلتنگ و برتافته روی از چیزی . (منتهی الارب ): رجل عزوف ؛ شخصی که بر خوی دوست خود پایداری نتواند. ج ، عِزاف . (از اقرب الموارد). و رجوع به عُزوف شود.
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رَ ف َ ] (ع مص ) برتافته آرنج گردیدن و به بیماری رفق مبتلا شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) برتافتگی آرنج . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
رفقاء
لغتنامه دهخدا
رفقاء. [ رَ ] (ع ص ) ماده شتر آرنج برتافته . || ماده شتری که سوراخ سر پستانش بندشده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که سوراخ پستانش بسته باشد. (مهذب الاسماء).
-
عقلاء
لغتنامه دهخدا
عقلاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعقل . (از اقرب الموارد). ناقة عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ). ج ، عُقل . (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود. || زنی که «انقلاب رحم » و «عقل » دارد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به انقلاب رحم و عقل شود.
-
پیراهان
لغتنامه دهخدا
پیراهان . (اِ) پیراهن . پیرهن . پیرهند. کرته . قمیص : این نفس جان دامنم برتافته ست بوی پیراهان یوسف یافته ست . مولوی .برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی . مولوی .رجوع به پیراهن شود.
-
دولت برگشته
لغتنامه دهخدا
دولت برگشته . [ دَ / دُو ل َ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که بخت و دولت روی ازو برتافته است . برگشته بخت . بدبخت . تیره بخت . (از یادداشت مؤلف ) : آنجا قومی اندنابکار و بی مایه ودم کنده و دولت برگشته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 49).
-
ارفق
لغتنامه دهخدا
ارفق . [ اَف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِفق . برفق تر. نرمتر. بامداراتر. || (ص ) بعیر ارفق ؛ شتر آرنج برتافته . (منتهی الأرب ). آن اشتر که وارن وی از پهلو دوربود. (تاج المصادر بیهقی ). اشتر که زونگک (آرنج ) وی از پهلو دور بود. (مهذب الأسماء). مؤ...
-
خشمگین شدن
لغتنامه دهخدا
خشمگین شدن . [ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عصبانی شدن . برتافته شدن . از جا دررفتن . اِخرِنطام ، تَذَمﱡر؛ بخشم آمدن . بهم برآمدن . امتحاک . (یادداشت بخط مؤلف ) : ملک را کمان کجی راست شدز سودا بر او خشمگین خواست شد.سعدی (بوستان ).
-
نیم ره
لغتنامه دهخدا
نیم ره . [ رَه ْ ] (اِ مرکب ) نیم راه . نیمه راه . نیمه ٔ راه . وسط راه . در بین راه . رجوع به نیم راه شود.- در نیم ره ، به نیم ره ؛ به مقصد نرسیده . به پایان راه نرسیده : جبریل هم به نیم ره از بیم سوختن بگذاشته رکابش و برتافته عنان . خاقانی .اندیشه...
-
کافر بچه
لغتنامه دهخدا
کافر بچه . [ ف ِ / ف َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / ب َچ ْ چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ کافر : و چون هر دو را کافر بچه و ناپاک زاده داند این معنی هم روا دارد. (کتاب النقض ص 447). || در اصطلاح صوفیه یکرنگی که در عالم وحدت روی از تمامی ماسوی اﷲ برتافته و در ...
-
عنان برتافتن
لغتنامه دهخدا
عنان برتافتن . [ ع ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عنان تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). روی برگرداندن . رجوع به عنان تافتن شود : از اول هستی خودرا نکو بشناس وآنگاهی عنان برتاب ازین گردون وز این بازیچه ٔ غبرا. ناصرخسرو.جبریل هم به نیمره از بیم سوختن بگذاشته رکابش...