کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بربند
لغتنامه دهخدا
بربند. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) سینه بند طفلان . (برهان ). پیش بند کودکان . گلوبند. (ناظم الاطباء). || پستان بند زنان چه بر بمعنی پستان هم آمده است و آنرا بعربی لبیبه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || پارچه ٔ دراز و کم پهنا یا نواری به پهنای ...
-
جستوجو در متن
-
نکورویی
لغتنامه دهخدا
نکورویی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) زیبائی . جمال . نکوروی بودن . رجوع به نکوروی شود : تا شود بر گل نکورویی وبال تا شود بر سرو رعنائی حرام . سعدی .چون شمع نکورویی در رهگذر باد است طرف هنری بربند از شمع نکورویی .حافظ.
-
عنان گرم کردن
لغتنامه دهخدا
عنان گرم کردن . [ ع ِ گ َ ک َ دَ] (مص مرکب ) جلد و شتاب رفتن . عنان تیز شدن . (از آنندراج ). عنان ریز شدن . بتاختن داشتن اسب : تنوری چنین گرم بربند نان ره انجام را گرم تر کن عنان .نظامی .
-
لب دوختن
لغتنامه دهخدا
لب دوختن . [ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خموشی گزیدن : مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن . مولوی .تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان .مولوی .
-
بافروغ
لغتنامه دهخدا
بافروغ . [ ف ُ ] (ص مرکب ) (از: با + فروغ ). روشن . تابناک . نورانی : گوش سر بربند از هزل و دروغ تا ببینی شهر جان با فروغ . مولوی .همچو وعده مکر و گفتار دروغ آخرش رسوا و اول با فروغ .مولوی .
-
حریفی کردن
لغتنامه دهخدا
حریفی کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظاهر کردن کسی به اینکه توانائی مقاومت با طرف را دارد. خود راهم کشتی نمودن . خود را هم سنگ کسی نمودن : چو بهمن زین شبستان رخت بربندحریفی کردنت با اژدها چند.نظامی .
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح ِ ] (ع اِ) تنگ . (دستوراللغة). تنگ ستور. تنگ چارپا. تنگ اسب . (مهذب الاسماء). ج ، حزم . || دست بند طفل در گهواره . دست بند شیرخواره به گهواره . (منتهی الارب ). بربند. بربند کودک . (مهذب الاسماء). || آنچه بدوی بندند. (منتهی الارب ).- امثال ...
-
ابزیم
لغتنامه دهخدا
ابزیم . [ اِ ] (معرب ، اِ) زبانه ٔ پیش بند یعنی کمرسار. (دستورالاخوان قاضی محمد دهار). زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقه ٔ سر دیگر گردد. (منتهی الارب ). زبانه ٔ بربند. حلقه ٔ سینه بند. زبانه ٔ کمربند و کمرسار. (مهذب الاسماء). ابزام . ابزی...
-
لبان
لغتنامه دهخدا
لبان . [ ل َ ] (ع اِ) سینه . میانه ٔ سینه . مابین دو پستان . سینه ٔ ستور شکافته سم بخصوص . (منتهی الارب ). فروتر از سینه و جایگاه بربند اسب . (مهذب الاسماء).فروتر سینه . (بحر الجواهر). || شیر زن .
-
برتنگ
لغتنامه دهخدا
برتنگ . [ ب َ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگ زبرین ستور. (یادداشت مؤلف ). تنگ دوم باشد از دو تنگ زین و بمعنی تنگ بالا است که آنرا زبرتنگ نیز خوانند. (آنندراج ) (برهان ). تنگ دویم از زین اسب . (ناظم الاطباء) : بگسلد بر اسب عشق عاشقان برتنگ صبرچون کشد بر چنگ خو...
-
رخت بربستن
لغتنامه دهخدا
رخت بربستن . [ رَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سفر کردن باشد. (برهان ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) : چنین گفت با شاه گویا درخت که کوتاه شد روز بربند رخت . فردوسی .فروجست رستم ببوسید تخت بسیج گذر کرد و بربست رخت . فردوسی .ز ت...
-
یخچه
لغتنامه دهخدا
یخچه . [ ی َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) یخ کوچک . || ژاله و تگرگ را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). تگرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). ژاله . (غیاث ). بَرَد. غراب . رضاب . عضرس . سقیط. (منتهی الارب ). سن...
-
لبب
لغتنامه دهخدا
لبب . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) سر سینه . (منتهی الارب ). لبة. بر. (مهذب الاسماء). منحر. || حمایل جای از سینه . (منتهی الارب ). موضع که بند بر آن نهند. (منتخب اللغات ). || موضع القلادة من الصدر. ج ، لباب و الباب . (بحرالجواهر). پیش بند پالان . (منتهی الارب ...
-
اسناف
لغتنامه دهخدا
اسناف . [ اِ ] (ع مص ) درپیش شدن . (زوزنی ). پیش شدن شتر یا اسب ، جماعت شتران و اسبان را. (منتهی الارب ). در پیش شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). || اسناف امر؛ استوار کردن کار. محکم کردن کار. || اسناف برق و سحاب ؛دیده شدن هر دو قرین یکدیگر: اسنف البرق...