کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بربرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بربرة
لغتنامه دهخدا
بربرة. [ ب َ ب َ رَ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) نام شهری است بر ساحل شرقی افریقیه نزدیک زیلع. (از ابن بطوطه ). بلادی است بین حبشه و زنج و یمن در ساحل دریای یمن و دریای زنج و مردم آن سخت سیاهند و خود دارای زبانی هستند که دیگران آنرا نمی فهمند. زندگانی آنان ...
-
بربرة
لغتنامه دهخدا
بربرة. [ ب َ ب َ رَ ] (ع مص ) ساختن کلمه ای بتکلف و برخلاف قیاس که در لغت نبوده است . معنی مجعول بکلمه دادن مخالف معنی آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بربرة
لغتنامه دهخدا
بربرة. [ ب َ ب َ رَ ] (ع مص ) آواز کردن بز. (اقرب الموارد). || شور و غوغا نمودن و آواز کردن بخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) بانگ بز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تخلیط در کلام . (یادداشت بخط مؤلف ).کثرت کل...
-
بربرة
لغتنامه دهخدا
بربرة. [ ب ِ ب ِ رَ ] (ع اِ) آوازی که در خواندن گوسفند نمایند. (ناظم الاطباء).
-
بربرة
لغتنامه دهخدا
بربرة. [ ب ُ ب ُ رَ ] (ع ص ، اِ) کسی که صداهای بسیار کند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تغذمر
لغتنامه دهخدا
تغذمر. [ ت َ غ َ م ُ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن در مجلس و فی حدیث علی (ع ): قاموا و لهم تغذمر و بربرة. (از اقرب الموارد). || درآمیختن کلام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و ...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ِرر ] (ع مص ) راست گفتن . (اقرب الموارد). برارة. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
بانگ کردن
لغتنامه دهخدا
بانگ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن . (ناظم الاطباء). فریاد کردن . بانگ برآوردن . صخب . اصلاق . اعجاج . عجیج . عج . صیحان . صیاح . صدید. صرخ . صراخ . هبیب . عزیف . زجل . قلقلة.کشکشة. سلق . (منتهی الارب ). هتف . (تاج المصادر بیهقی ). انتجاج . ...