کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براو
لغتنامه دهخدا
براو. [ ب َ ] (اِ) طایفه ٔ سرگین کش و کناس . (انجمن آرا) (آنندراج ). طایفه ای را گویند از جنس کناس و سرگین کش . (برهان ). ج ، براوان : ملک را بدست گرفت و حرام نمکی بسیار کرد و او را براوان شبانه کشتند.
-
واژههای همآوا
-
بر او
لغتنامه دهخدا
بر او. [ ب َ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + او) علیه کسی . به زیان کسی . ضد او.
-
جستوجو در متن
-
کلبیه
لغتنامه دهخدا
کلبیه . [ ک َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به سگ . از سگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- شهوت کلبیه ؛ بیماری باشد که بیمار همیشه گرسنگی حس کند و بسیار خورد و براو گران باشد و بیشتر به قی دفع شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).
-
شارلوت تاون
لغتنامه دهخدا
شارلوت تاون . [ ل ُ ] (اِخ ) از شهرهای کانادا و مرکز جزیره ٔ پرنس ادوار است . در ساحل خلیج هیلز براو واقع شده دارای 15000 تن جمعیت است تأسیسات بندری و فرودگاه دارد.
-
حرز
لغتنامه دهخدا
حرز. [ ح َ رَ ] (ع اِ) آنچه بدان گردن بندند. || جوز تراشیده ٔ هموارکه کودکان بدان جوز بازند. || چیزی که براو گرو بندند و آنرا خطر نیز گویند. || هر چیز نگاهداشته شده و بازداشته ٔ از غیر. ج ، احراز.
-
یاسان
لغتنامه دهخدا
یاسان . (اِخ )به عقیده ٔ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). اما...
-
در بر کشیدن
لغتنامه دهخدا
در بر کشیدن . [ دَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در کنار گرفتن . در آغوش کشیدن : چو لهراسب گفتار دستان شنیدبراو آفرین کرد و در بر کشید. فردوسی .خودپرستی چو حلقه بر درنه بیخودی را چو حله در بر کش .خاقانی .
-
رؤوم
لغتنامه دهخدا
رؤوم . [ رَ ئو ] (ع ص ) ماده شتر مهربان بر بچه و بر پوست آن . (ناظم الاطباء). شتر ماده ٔ مهربان بر بچه و بر آن پوست . (منتهی الارب ). || گوسپند انس گرفته که جامه و هر چیزی را لیسد و مهربانی نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفند که هرکه براو ب...
-
تنگ حالی
لغتنامه دهخدا
تنگ حالی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی . (ناظم الاطباء). سختی . رنج : ای مانده بکوری و تنگحالی بر من ز چه همواره بد سگالی ؟ ناصرخسرو.به تنگ آمد شبی از تنگ حالی که بود آن شب براو مانند سالی . نظامی .ر...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبدالواحدبن احمد مکنی به ابوالفرج . از روات بود. وی درکوفه سکونت داشت و روایات خود را بر محمدبن اسحاق مسیبّی خواند و محمدبن حسن بن یونس کوفی احادیث خود براو خواند. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 211).
-
گشت زمان
لغتنامه دهخدا
گشت زمان . [ گ َ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گشت زمانه صرف دهر. گردش روزگار : نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش . فردوسی .برون کند چو درآمد به خشم گشت زمان ز قصر قیصر و از خوان خویشتن خان را. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 9).کسی که عی...
-
غیر
لغتنامه دهخدا
غیر. [ ی َ ] (ع اِ) گشتن حال .تغیر حال . (متن اللغة). تغیر. دگرگونی : تا نصیحتگر او بود براو بود پدیدچون نصیحت نشنید آمد در کار غیر. فرخی .تا جهانست جهاندار تو بادی و مباددر جهانداری و در دولت تو هیچ غیر. فرخی .خدنگ ترکی بر روی و سر همی خوردندهمی نیا...