کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب َ رْ را ] (ص نسبی ) خارجی . (از دزی ج 1 ص 61). و رجوع به برانیة شود.
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب َ ی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ برنیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به برنیة شود.
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب است به بَرّانیَّه و آن دهی است در بخارا. جمعی از محدثان از این ده برخاسته و به برانی شهرت یافته اند. رجوع به الانساب سمعانی شود.
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب َرْ را ] (ع ص نسبی ) منسوب است به بر، بر غیر قیاس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). علانیه . (یادداشت مؤلف ). در مقابل جَوّانی ّ. (اقرب الموارد) : فی کلام سلمان رضی اﷲ عنه : من اصلح جوانیه اصلح اﷲ برانیه ؛ ای من اصلح سریرته اصلح اﷲ علا...
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب ُ ] (اِ) بورانی . طعامی است از اسفناج سرخ کرده به روغن و بر آن تخم مرغ نیم رو کرده و نیز بادنجان سرخ کرده بروغن با ماست یا کشک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بورانیه شود : و کانت ملوک بنی هاشم لایتناولون شیئاً من اطعمتهم الا بحضرته [ بحضرةیو...
-
برانی
لغتنامه دهخدا
برانی . [ ب ُرْ را ] (حامص ) برائی . صفت بران . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بران شود.
-
واژههای مشابه
-
علی برانی
لغتنامه دهخدا
علی برانی . [ ع َی ِ ب َ ] (اِخ ) (علی ندا...) رجوع به علی ندا شود.
-
جستوجو در متن
-
برانیة
لغتنامه دهخدا
برانیة. [ ب َرْ را نی ی َ] (ص نسبی ) منسوب به برانی . و رجوع به برانی شود.
-
بیداور
لغتنامه دهخدا
بیداور. [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + داور) بدون قاضی و دادرس : چاره ٔ ما ساز که بیداوریم گر تو برانی به که روی آوریم ؟ نظامی .و رجوع به داور شود.
-
گداسمج
لغتنامه دهخدا
گداسمج . [ گ َ / گ ِ س َ م ِ ] (ص مرکب ) گدای پررو و مُصِرّ : من آن گداسمج مبرم کنایه نفهمم گرم برانی از این در درآیم از دَرِ دیگر. ؟رجوع به گدا شود.
-
علی ندا
لغتنامه دهخدا
علی ندا. [ ع َ ن َ ] (اِخ ) برانی . نحوی بود. او راست : 1- شرح سنی المطالب لهدایةالطالب ، که در محرم سال 1291 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . 2- ضوابط الرسم فی ایضاح الرقم . (از معجم المؤلفین ).
-
برانیة
لغتنامه دهخدا
برانیة. [ ] (ع ص ) از برانی بمعنی خارج .- مدینة البرانیة ؛ مقابل مدینة الداخله . ظاهر البلد.|| بیگانه . در الجزایر «برانی ها» اقوام عرب و قبایلی هستند که به شهرها آیند و برای صنایع خود تمرین های فوری و کوتاه مدت کنند. بیگانه . نفی بلد شده . || کسانی ...
-
برنیة
لغتنامه دهخدا
برنیة.[ ب َ نی ی َ ] (معرب ، اِ) معرب برنی فارسی . (یادداشت دهخدا). ظرفی است سفالین یا از شیشه . (منتهی الارب ).ظرف سفالین . (از اقرب الموارد). ج ، بَرانی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خروس نوجوان . (منتهی الارب ). در لهجه ٔ عراقی ، خروس خرد ک...