کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانگیزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برانگیزنده
لغتنامه دهخدا
برانگیزنده . [ ب َ اَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) باعث . (مهذب الاسماء). بپا دارنده . تحریک کننده . وادار کننده . رجوع به برانگیختن شود.
-
جستوجو در متن
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [ م ُ ] (ع ص ) برانگیزنده . مُهَیِّج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ).
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [م ُ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) به هیجان آورنده . انگیزاننده .برانگیزنده . برانگیزاننده . آغالنده برآغالاننده . مُهیج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ). مُهیج .
-
هیج
لغتنامه دهخدا
هیج . [ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) برانگیزنده . (غیاث اللغات ).
-
احث
لغتنامه دهخدا
احث . [ اَ ح َث ث ] (ع ن تف ) برانگیزنده تر. افژولنده تر.
-
غبارانگیز
لغتنامه دهخدا
غبارانگیز. [ غ ُ اَ ] (نف مرکب ) برانگیزنده ٔ غبار. گرد برانگیزنده . مجازاً افسرده شونده : دل از لشکر غبارانگیز کرده به عزم روم رفتن تیز کرده . نظامی .ساف ؛ بادی غبارانگیز. (منتهی الارب ). و رجوع به غبار برانگیختن شود.
-
ذوصاهل
لغتنامه دهخدا
ذوصاهل . [ هَِ ] (ع ص مرکب ) رجل ٌ ذوصاهل ؛ مرد سخت جهنده و برانگیزنده . (منتهی الارب ).
-
محضض
لغتنامه دهخدا
محضض . [ م ُح َض ْ ض ِ ] (ع ص ) برانگیزنده کسی را بر جنگ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برانگیزاننده . (ناظم الاطباء).
-
اوژولنده
لغتنامه دهخدا
اوژولنده . [ اَ ل َ دَ / دِ ] (نف ) برانگیزنده . || تقاضاکننده . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ).
-
حوذی
لغتنامه دهخدا
حوذی . [ ذی ی ] (ع ص ) نیک راننده ٔ برانگیزنده بر رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عشوه زن
لغتنامه دهخدا
عشوه زن . [ ع ِش ْ وَ / وِ زَ ] (نف مرکب ) عشوه زننده . کسی که دلربائی میکند. برانگیزنده ٔ شهوت . (ناظم الاطباء). عشوه ساز. عشوه کار.
-
محث
لغتنامه دهخدا
محث . [ م ُ ح ِث ث ] (ع ص ) برانگیزنده و برآغالاننده . (ناظم الاطباء). برافژولنده کسی را. (آنندراج ). محثث . || کسی که آزمند می سازد و تحریص میکند. (ناظم الاطباء).
-
متذامر
لغتنامه دهخدا
متذامر.[ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) یکدیگر را برانگیزنده برای جنگ .(آنندراج ). سخت برانگیزاننده ٔ دیگری را بر جنگ و برانگیخته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تذامر شود.
-
مسعر
لغتنامه دهخدا
مسعر.[ م ُ ع ِ ] (ع ص ) برانگیزنده ٔ حرب و آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اسعار شود. || تعیین کننده ٔ نرخ و سعر. (از اقرب الموارد).