کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانگیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برانگیخته
لغتنامه دهخدا
برانگیخته . [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مبعوث . || بلندشده . برخاسته . || تحریک شده . وادارشده . منبعث .تحریض شده . (ناظم الاطباء). رجوع به برانگیختن شود.
-
واژههای مشابه
-
برانگیخته شدن
لغتنامه دهخدا
برانگیخته شدن . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبعاث . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر). انزعاج . (تاج المصادر) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). هیجان . هیاج . (منتهی الارب ). اهتیاج . رجوع به برانگیخته و برانگیختن در همه ٔ معانی شود.
-
جستوجو در متن
-
عدد
لغتنامه دهخدا
عدد. [ ع ِ دَ ] (ع مص ) برانگیخته شدن درد مارگزیده بعد از مدت . (منتهی الارب ). برانگیخته شدن درد مارگزیده پس از یک سال . (از اقرب الموارد).
-
متثور
لغتنامه دهخدا
متثور. [ م ُ ت َ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته وبرخاسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برانگیخته و به هیجان آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثور شود.
-
هدش
لغتنامه دهخدا
هدش . [ هََ ] (ع مص ) برانگیخته شدن سگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مهدوش
لغتنامه دهخدا
مهدوش . [ م َ ] (ع ص ) برآغالیده شده . برانگیخته شده . (ناظم الاطباء).
-
محتوش
لغتنامه دهخدا
محتوش . [ م َ ] (ع ص ) برانگیخته شده ٔ به نشاط و سرور. (ناظم الاطباء).
-
متهیج
لغتنامه دهخدا
متهیج . [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) برانگیخته گردنده و جنبنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) . || گرد و خاک برانگیخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تهیج شود.
-
اغار
لغتنامه دهخدا
اغار. [ اَ ] (ص ) آغار و برانگیخته و تحریک شده . (ناظم الاطباء). برانگیخته و تحریک کرده . (آنندراج ) (برهان ). || نم کشیده و خیسیده . || آمیخته و سرشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود.
-
وأط
لغتنامه دهخدا
وأط. [ وَءْطْ ] (ع مص ) زیارت کردن قوم . || برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برانگیختن . (منتهی الارب ).
-
واداشته
لغتنامه دهخدا
واداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی . بازداشته . توقیف شده . || برانگیخته . وادار شده . و رجوع به واداشتن شود.
-
ورغلانیده
لغتنامه دهخدا
ورغلانیده . [ وَ غ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اغواشده و تحریک شده و گمراه گشته و برانگیخته شده . (ناظم الاطباء).
-
هوس رسیده
لغتنامه دهخدا
هوس رسیده .[ هََ وَ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در هوس باشد. آنکه هوس او برانگیخته شده باشد : هر جا که هوس رسیده ای بودتا دیده بر او نزد، نیاسود.نظامی .