کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برانداز
لغتنامه دهخدا
برانداز. [ ب َ اَ ] (اِمص مرکب ) ورانداز. || (نف مرخم ) مخفف براندازنده به معنی نابودکننده . از بین برنده . منهدم کننده . ناچیزکننده .رجوع به برانداختن در همین معنی شود.- خانه برانداز ؛ چیزی یا کسی که خانه و خانمان شخص رابر باد دهد. رجوع به خانه بران...
-
واژههای مشابه
-
دولت برانداز
لغتنامه دهخدا
دولت برانداز. [ دَ / دُو ل َ ب َ اَ ] (نف مرکب ) منقرض کننده ٔ دولت و سلطنت . (ناظم الاطباء).
-
خانه برانداز
لغتنامه دهخدا
خانه برانداز. [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) مسرف . متلف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک به باد دهد خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگری . و این در مقابل خانه نگهدارباشد. (آنندراج ). ولخرج . مبذر. || خراب کننده ٔ خانه . ...
-
جستوجو در متن
-
براندازیدن
لغتنامه دهخدا
براندازیدن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) ورانداز کردن : برانداز صد بار و یک بار بر.
-
خانه براندازی
لغتنامه دهخدا
خانه براندازی . [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل خانه برانداز. خانه برانداختن . رجوع به خانه برانداختن شود.
-
برانداخت کردن
لغتنامه دهخدا
برانداخت کردن . [ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ورانداز کردن . برانداز کردن . اندازه گرفتن و سنجیدن کار : برانداختی کردم از رای چست که این مملکت بر که آید درست . نظامی .رجوع به براندازکردن شود.
-
بنیان کن
لغتنامه دهخدا
بنیان کن . [ ب ُ ک َ ] (نف مرکب ) خانه برانداز. ویران کننده ٔ خانه و بنا : نخست باید بستن مسیل چشمه ٔ آب که رفته رفته شود چشمه سیل بنیان کن .قاآنی .
-
خانه ویران کن
لغتنامه دهخدا
خانه ویران کن . [ ن َ / ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ) خانه بربادده . خانه برانداز، خانه خراب کن . خراب کننده ٔ خانه : منجنیقی بود بزیور و زیب خانه ویران کن عیال فریب .نظامی .
-
خویشتن نما
لغتنامه دهخدا
خویشتن نما. [ خوی / خی ت َ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) خودنما. پرده برانداز. ذاعیة؛زن گول سست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب ).
-
رای برانداختن
لغتنامه دهخدا
رای برانداختن . [ ب َ اَ ت َ ](مص مرکب ) اظهار عقیده کردن . نظر دادن . رای زدن . اظهار نظر کردن . نظر دادن . راهنمائی کردن : برانداز رایی که یاری دهدازین وحشتم رستگاری دهد. نظامی .دگرگونه دانا برانداخت رای که سیماب دارد در آن آب جای .نظامی .
-
پی افکن
لغتنامه دهخدا
پی افکن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) بنیان کن . زیروزبرکننده . ویران سازنده . ازبن برانداز. کن فیکون سازنده : سیلی پی افکن ؛ بنیان کن . || بنیان گذار. پی افکننده . برآورنده . بنیادنهنده .
-
بی قرینه
لغتنامه دهخدا
بی قرینه . [ ق َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بی قرین . بی مثال . بی نظیر. بی عدیل . بی همتا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی همال . بی کفو. (یادداشت مؤلف ) : مژگان زرد خانه برانداز سینه است الماس در خراش جگر بی قرینه است . صائب .|| بی انتظام . (ناظم الاطباء...
-
خون گریه کردن
لغتنامه دهخدا
خون گریه کردن . [ گ ِی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خون گریستن : سازگاریهای تیغت را چو می آرد بیادزخم ما خون گریه از بیداد مرهم میکند. کلیم (از آنندراج ).خون گریه می کند در و دیوار روزگاردیگر کدام خانه برانداز می رسد.صائب .