کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برافتاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برافتاده
لغتنامه دهخدا
برافتاده . [ ب َ اُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) افتاده . || منسوخ . دمده .ورافتاده . || مغلوب و ناتوان . (آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان . (ناظم الاطباء) : برقع عارض تو عافیت دلها بردعافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است . سلمان (آنندراج ).|| مضمحل شده . فانی ...
-
جستوجو در متن
-
حش
لغتنامه دهخدا
حش . [ ح َ شِن ْ ] (ع ص ) نعت از حشی . تاسه برافتاده . ج ، حشیان .
-
حشیاء
لغتنامه دهخدا
حشیاء. [ ح َش ْ ] (ع ص ) تأنیث حشیان . || نعت مؤنث از حشی . تاسه برافتاده .
-
حشیان
لغتنامه دهخدا
حشیان . [ ح َش ْ ] (ع ص ) نعت مذکر از حشی . تاسه برافتاده . (منتهی الارب ) دمه گرفته . (مهذب الاسماء).
-
حشیة
لغتنامه دهخدا
حشیة. [ ح َ شی ی َ ] (ع ص ) نعت مؤنث از حشی . تاسه برافتاده . حشیاء.
-
محص
لغتنامه دهخدا
محص . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) رسن ریشه برافتاده ٔ نرم و سست شده : حبل محص . (منتهی الارب ). ریسمان مستعمل و نرم و سست شده . (ناظم الاطباء).
-
مبهور
لغتنامه دهخدا
مبهور. [ م َ ] (ع ص ) تاسه و دمه برافتاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازمحیط المحیط). گرفتار تاسه و دمه . (ناظم الاطباء).
-
مثرم
لغتنامه دهخدا
مثرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بیماریی که اثرم گرداند کسی را و اثرم آن که دندانش از بن برافتاده یا دندان پیشین و رباعی وی افتاده باشد. (آنندراج ). اثرم گرداننده . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به اثرم و اِثرام شود.
-
متمعط
لغتنامه دهخدا
متمعط.[ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) برافتاده موی از بیماری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . کچل شده از بیماری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمعط شود.
-
رسد
لغتنامه دهخدا
رسد. [ رَ س َ ] (اِ) دراصطلاح نظامی و لشکری ، یک قسمت از لشکر که فرمانده آن را سر رسد گویند. (یادداشت مؤلف ). واحدی نظامی شامل سه جوخه . دسته . امروزه این اصطلاح برافتاده و بجای آن «رسته » مصطلح گردیده است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
محمد ثانی
لغتنامه دهخدا
محمد ثانی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) ابن ابوعمرو عبادالمعتضدبن محمد، مکنی به ابوالقاسم عبادملقب به المعتمد سومین و آخرین از امرای عبادی اشبیلیه (461 - 484 هَ . ق ). دولت ایشان به دست مرابطون برافتاده است . (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 86).
-
محمد ثانی
لغتنامه دهخدا
محمد ثانی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) المستعلی باﷲبن ادریس . نهمین و آخرین از امرای بنوحمود به مالقه (446 - 449 هَ . ق ). دولت آنان به دست مرابطون برافتاده است . (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 86).
-
ممرط
لغتنامه دهخدا
ممرط. [ م ُ رِ ] (ع ص ) خرمابن غوره برافتاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرمابنی که غوره افکندن عادت وی باشد. (از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده شتری که سریع رفتن و پیش افتادن عادت...
-
منقضب
لغتنامه دهخدا
منقضب . [ م ُ ق َض ِ ] (ع ص ) بریده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).بریده شده و جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستاره ٔ برافتنده از جایی . (آنندراج )(از منتهی الارب ). ستاره ٔ از جای خود برافتاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)....