کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براستی
لغتنامه دهخدا
براستی . [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + راستی ) حقاً. (یادداشت مؤلف ). الحق . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
راست نام
لغتنامه دهخدا
راست نام . (ص مرکب ) آنکه براستی شهره و نامی شده است .آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست . آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است : زبان ترازو که شد راست نام از آن شد که بیرون نیاید ز کام .نظامی .
-
واقعاً
لغتنامه دهخدا
واقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] (ع ق ) در حقیقت . بحقیقت . حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی . رجوع به واقع شود.
-
حقیقةً
لغتنامه دهخدا
حقیقةً. [ ح َ قی ق َ تَن ْ] (ع ق ) از روی حق . فی الحقیقة. بالحقیقة. براستی .
-
درحقیقت
لغتنامه دهخدا
درحقیقت . [ دَ ح َ ق َ ] (ق مرکب ) فی الواقع. (آنندراج ). براستی و درستی . یقیناً. فی الحقیقه . (ناظم الاطباء).
-
راست سوگند
لغتنامه دهخدا
راست سوگند. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ) که قسم راست دارد. که قسم براستی یاد کند.
-
صادقانه
لغتنامه دهخدا
صادقانه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی راستی . از روی صداقت . براستی . بدرستی .
-
بینی و بین ا
لغتنامه دهخدا
بینی و بین ا. [ ب َ وَ ب َ نَل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) میان من و خدا. بین خود و بین خدا. حقاً. براستی . (یادداشت مؤلف ).
-
کژفهم
لغتنامه دهخدا
کژفهم . [ ک َ ف َ ] (ص مرکب ) که فهمی نادرست دارد. کج فهم . که بد فهمد. که براستی درک نکند. که راست اندر نیابد.
-
زیرک آمیغی
لغتنامه دهخدا
زیرک آمیغی . [ رَ ] (ص مرکب ) یعنی حکیم حقیقی و مراد از حضرت یزدان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). خردمند حقیقی و براستی . (ناظم الاطباء).
-
ربیعان
لغتنامه دهخدا
ربیعان . [ رَ ] (اِخ ) تیره ای ازقبیله ٔ دلفی و از صدعان از شهر طوقة بشمار آید ولی براستی آن از عبدة است . (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
راستی فرمودن
لغتنامه دهخدا
راستی فرمودن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) به امانت و راستی فرمان دادن : براستی رو پورا و راستی فرمای کزین دو گشت محمد پیمبر مرسل .ناصرخسرو.
-
راستی فرمای
لغتنامه دهخدا
راستی فرمای . [ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه امر براستی و عدالت کند : جلال دولت عالی محمد محمودامام دادگران شاه راستی فرمای .فرخی .
-
بینک و بین ا
لغتنامه دهخدا
بینک و بین ا. [ ب َ ن َ ک َ وَ ب َنَل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) میان تو و خدا. براستی . حقاً.در مورد قسم گویند. و رجوع به بینی و بین اﷲ شود.